صاحبدلان

فرهنگی . اجتماعی . ادبی

م . توحیدی
م . توحیدی

به وبلاگ من خوش آمدید http://mata.lxb.ir
mata.1952@yahoo.com


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان صاحبدلان و آدرس mata.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





پیوند ها

صاحبدلان

زندگی سلام

گلشن چت

مطالب اخير

داریوش شاه

اصول کلی مکتب فکر دکتر شریعتی

عاشق زندگی

روز و روزگارتان خوش باد

دوست یا برادر

دشمننی روسیه با ایران

ما نابیناییم!

برگی از تقویم تاریخ

فقه آسان

قدیما

افراد منفی

سخن گفتن با خدا

آداب شریعت

نام خانوادگی

نگفتمت مرو آنجا

همه ما شریک جرم هستیم

بهترین ها

اگر برای ....

سلام صبح بخیر

ایام گل و یاسمن و عید صیام

سلام عید فطر

شب آمرزش و غفران

خوش بینی و فعالیت های اجتماعی

روزتون بخیر

قبله ی آمال

عجب و تکبر

گناه و گناهکار

یک نامه دوستانه برای بانوی من

انسانهای نیکوکار

هر چیز و هر کار در زمان خودش باید انجام شود

آتش به اختیار

دوست خوب من سلام

آنانکه نمی اندیشند.

مذهب چیست؟

ماه کنعانی من

فاصله تولد تا مرگ

حجاب

عزت نفس داشته باش

شیخ و شیطان

متفاوت باش

نويسندگان

م . توحیدی

پیوند های روزانه

حمل خرده بار از چین

حمل و سفارش از چین به ایران

فروش جلو پنجره لیفان

الوقلیون

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

زیباترین سایت ایرانی

جدید ترین سایت عکس

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

وبلاگ دهی LoxBlog.Com

امكانات جانبي

RSS 2.0


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


دزدی

دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست!
- وقتی پزشکی برای «نفع رساندن» به همکار و رفیق رادیولوژیست خود، بیمار بی خبر از همه جا را به او حواله میکند، این دزدی است!
 
- وقتی تعمیرکار ماشین با دست های چرب و چیلی و درحالیکه عرق پیشانی اش را پاک می کند، برای تعویض یک پیچ از شما دویست هزارتومان می گیرد، شما نمی دانید و تشکر هم می کنید، ولی خودش می داند که حق العمل اش پنج هزار تومان است، این دزدی است!
 
- وقتی کارمند مملکت به جای کار، می گوید سیستم قطعه و بازی می‌کند و فیلم دانلود می کند، این دزدی است!
 
- وقتی استاد بدون مطالعه وارد کلاس میشود و برای پر کردن وقت کلاس از دانشجوها می خواهد یکی یکی بیایند و کنفرانس! بدهند، این دزدی است!
 
- وقتی کارخانه داری به جای لیمو، اسید سیتریک می ریزد توی شیشه و به اسم آبلمیوی خالص به خلق الله میفروشد، این دزدی است!
 
- وقتی مامور بهداشتی اینها را می بیند و صورتش را آنطرف می کند، این دزدی است!
 
دزدی فقط جیب بُری توی اتوبوس نیست، دزدها هم همیشه روی دست شان خالکوبی های گنده ندارند و کاپشن خلبانی نمی پوشند!
دزدها میتوانند بوی خوش ادکلن بدهند، ساعت گرانقیمت ببندند، میتوانند لباس مارک دار بپوشند و حرفهای قلمبه سلمبه هم پست کنند و بزنند، اما وقت و عمر مردم را بدزدند!
 
دزدهای تابلودار، دزدهایی که دست و پایشان را خالکوبی اژدها می کنند، به مراتب از دزدهای کت و شلوار پوش و ادکلن زده قابل تحمل ترند!
 
احساس مسولیت و وجدان داشته باشیم. مطمئن باشیم چوب خدا صدا ندارد!
 
 دکتر الهی قمشه ای
 

شنبه 22 خرداد 1400برچسب:,

|

تقلید در اسلام

تقلید از علما در اسلام، به معنای «سرسپردن» و «چشم‌بستن» نیست
شخصى به حضرت صادق(ع) عرض كرد كه عوام و بى‌سوادان يهود راهى نداشتند جز اينكه از علماى خود هرچه مى‌شنوند قبول كنند و پيروى نمايند. اگر تقصيرى هست متوجه علماى يهود است. چرا قرآن عوام الناس بيچاره را كه چيزى نمى‌دانستند و فقط از علماى خود پيروى مى‌كردند مذمّت مى‌كند؟ 
 
حضرت فرمود: عوام يهود علماى خود را در عمل ديده بودند كه صريحاً دروغ مى‌گويند، از رشوه پرهيز ندارند، احكام و قضاءها را به خاطر رودربايستى‌ها و رشوه‌ها تغيير مى‌دهند، مى‌دانستند كه درباره افراد و اشخاص عصبيت به خرج مى‌دهند، حبّ و بغض شخصى را دخالت مى‌دهند، حق يكى را به ديگرى مى‌دهند. آنگاه فرمود: به حكم الهامات فطرى عمومى كه خداوند در سرشت هركس تكويناً قرار داده مى‌دانستند كه هركس كه چنين اعمالى داشته باشد نبايد قول او را پيروى كرد، نبايد قول خدا و پيغمبران خدا را با زبان او قبول كرد.
 
در اينجا امام مى‌خواهد بفرمايد كه اين مسئله مسئله‌اى نيست كه كسى نداند. دانش اين مسئله را خداوند در فطرت همه افراد بشر قرار داده و عقل همه كس اين را مى‌داند. كسى كه فلسفه وجوديش پاكى و طهارت و ترک هوا و هوس است اگر دنبال هوا و هوس و دنياپرستى برود، به حكم تمام عقول بايد سخن او را نشنيد. 
 
بعد فرمودند: و به همين منوال است حال عوام ما. اينها نيز اگر در فقهاى خود اعمال خلاف، تعصب شديد، تزاحم بر سر دنيا، طرفدارى از طرفداران خود هرچند ناصالح باشند، كوبيدن مخالفين خود هرچند مستحق احسان و نيكى باشند، اگر اين اعمال را در آنها حس كنند و باز هم چشم خود را ببندند و از آنها پيروى كنند عيناً مانند همان عوام يهودند و مورد مذمت و ملامت هستند.
 
پس معلوم مى‌شود كه تقليدِ ممدوح و مشروع از علما در اسلام «سرسپردن» و چشم بستن نيست، چشم باز كردن و مراقب بودن است و اگر نه مسئوليت و شركت در جرم است.
 
 استاد مطهری، ده گفتار، ص122-120 (با تلخیص)
 
 

دو شنبه 17 خرداد 1400برچسب:,

|

فرهنگ جا گذاشتن کتاب در مکان های عموی

فرهنگ جا گذاشتن عمدی کتاب در مکان‌های عمومی رفتاری است که اکنون در ایتالیا

یک شنبه 16 خرداد 1400برچسب:,

|

ظهیرالدوله - بزم خاموش

.............................

گذر کردم به گورستان یاران
به خاک نغزگویان گلعذاران
همه آتش بیان و نغمه پرداز
دریغا در گلوشان مرده آواز
بسی ساقی که خود افتاده مدهوش
همه گلچهرگان با گل همآغوش
عجب بزمی که آهنگش خموشیست
نه جای باده و نه باده نوشیست
نهی گر گوش دل را بر سر سنگ
بر آری ناگهان آه از دل تنگ
گلندامان زیر سنگ خفته
در آغوش خموشی تنگ خفته
نه بانگی در گلوی نغمه سازان
نه جانی در تن گردنفرازان
غلط گفتم در این غمخانه غوغاست
نشان عاشقی در بی نشان هاست
بسی بلبل که در گل نغمه خوان است
قفس هاشان ز جنس استخوان است
به گل ها خفته گلها دسته دسته
به دست ساقیان جام شکسته
همه گل پیکران پاییز دیده
سهی قدان همه قامت خمیده
عروسان را مغاکی حجله گاهی
مبارک باد ما اشکی و آهی
همه آهووشان گیسو کمندان
نکویان دلبران مشکل پسندان
پری رویان عاشق داده بر باد
همه شیرین لبان کشته فرهاد
خط بطلان به هر مجنون کشیده
بسی دلداده را در خون کشیده
گلندامان از گل باصفاتر
به لبخندی ز جان هم پربهارتر
همه در زیر سروی پای بیدی
ولی نه آرزویی نه امیدی
سیه چشمان شیرینکار دلبند
که جان بخشیده اند از یک شکر خند
به خدمت خوانده فراش صبا را
نیدیده از رعونت زیر پا را
نگاه مستشان هر سو فتاده
هزاران خان و مان بر باد داده
بسی دلداده را دیوانه کرده
به نازی خانه ها ویرانه کرده
همه سیمین تنان شیرین سخن ها
به زیر سنگ و گل تنهای تنها
به خاک افتاده گیسو داده بر باد
چه شد آن نازها ای داد و بیداد
بیا بنگر که ناز آلوده ای نیست
به غیر از استخوان سوده ای نیست
کجا رفتند آن افسانه سازان
چه شد آهنگ مهر دلنوازان
کجا رفتند مرغان چمن ها
چه شد آن بزم ها آن انجمنها
خموشی را نگر آوازها کو
کجا شد نغمه ها آن ساز ها کو.
چه جای نغمه در یاران نفس نیست
ز خاموشی تو گویی هیچ کس نیست
دل شاد و لبخندان کجا رفت
هنرهای هنرمندان کجا رفت
چه شد غوغا گری های شبانه
قناری ها خموشند از ترانه
نه آوایی نه فریادی نه سازیست
به پیش پبیشان راه درازیست
صدای سازشان آوای مرگ ست
نثار خاکشان خشکیده برگشت
هم اینان که در خلوت خزیدند
عجب بزمی هنرمندانه چیدند
چو می خواندم خطوط سنگ ها را
در آنجا یافتم صبا را
صبا آن نغمه ساز آتشین دست
که دلها را به تار ساز می بست
صبا در نغمه ها فرمانروا بود
دو زلف زهره در چنگ صبا بود
به ساز خود هزاران رنگ می داد
که هر سیمش هزاران زنگ می داد
به خود گفتم که آن تابنده در کو
به چنگش نغمه زنگ شتر کو
مرا بر گور غمگینی گذر بود
که روی سنگ آن نام قمر بود
قمر آن عندلیب نغمه پرداز
زنی هنگامه گر هنگام آواز
اگر در بوستان لب باز می کرد
میان بلبلان اعجاز می کرد
ولی اکنون قمر افسرده جانست
در این ویرانه خاکش در دهانست
قمر روزی که در کشور قمر بود
کجا او را از این منزل خبر بود
نه آوایی نه بانگی نه سروری
دو مشت استخوان در خاک گوری
در این وادی که اقلیمی مخوف است
قمر تا روز محشر خسوف است
به زیر سنگ دیگر داریوش است
که مست افتاده گل خموش است
ز خاطر رفته عشق و یادگارش
همان روزی که بودی زهره یارش
کنار خویشتن رعنا ندارد
که درگل عاشقی معنا ندارد
در این تنها نشینی یار او کو
در انگشتان محجوبی نوا نیست
ز انگشتش به جز خاکی به جا نیست
طربسازی که خود سازش شکسته
بر آن گرد فراموشی نشسته
ولی گویی که از او می شنودم
من از روز ازل دیوانه بودم
سماعی را سماعی نیست دیگر
چراغش را شعاعی نیست دیگر
به گوش
ما نوا از گور او نیست
طنین نغمه ی سنتور او نیست
به جای ضرب تهرانی ز باران
صدای ضرب خیزد در بهاران
ز رگباری که بر این سنگ ریزد
به هر ضربت صدای ضرب خیزد
به یکسو صبحی افسانه گو بود
که سنگ کهنه ای بر گور او بود
صدا زد بندی این خانه ماییم
چه شد افسانه
ها افسانه ماییم
تو هم از این حکایت قصه سر کن
رفیقان را بز این منزل خبر کن
میان صفه ها گور هارست
فرامشخانه ای درلاله زار است
نوای مرغوایش با دل تنگ
بر آمد از دل خاک و دل سنگ
که ما رفتیم و بس جانانه رفتیم
خمار آلوده از میخانه رفتیم
تو ای مرغ سحر ها
ناله سر کن
به بانگی داغ ما را تازه تر کن
اگر اکنون ملک افتاده در بند
بخوان بر یاد او شعر دماوند
منم پاییزی و نامم بهار است
دلم بر رحمت پروردگار است
رشد یاسمی استاد دیرین
به تلخی شسته دست از جان شیرین
فتاده بی زبان در گور تنگش
درخشد قطعه شعری روی
سنگش
نسیم آسا از این صحرا گذشتیم
سبکرفتار و بی پروا گذشتیم
به چشم ما کنون هر زشت زیباست
چو. از هر زشت و هر زیبا گذشتیم
گریزان از بر سودابه دهر
سیاوش وار از آذرها گذشتیم
کنون در کوی ناپیدا خرامیم
چو از این صورت پیدا گذشتیم
رشید از ما مجو نام و نشانی
که از سرمنزل عنقا گذشتیم
ز سویی تربت مسرور دیدم
توانا شاعری در گور دیدم
سخن سنج و سخندان و سخنیار
ولی چون نقطه ای در خط پرگتار
یه پیری خاطری بس شادمان داشت
ب روز تلخ شکر در دهان داشت
بخوانم قطعه یی زان پیر استاد
که با طبع جوان داد سخن داد
یکی
گفتا ز دوران ناامیدم
که می رویدبه سر موی سپیدم
من از موی سپید اندیشه دارم
که بر پای جوانی تیشه دارم
بگفتم این خیالی ناپسندست
جوانی آهویی سر در کمندست
کمندش چیست ؟ شوق و شادمانی
چو گم شد زود گم گردد جوانی
جوانی دوره یی از زندگی نیست
گه چون بگذشت
نوبت گویدت ایست
جوانی در درون دل نهفته
جوانی در نشاط و شور خفته
چو بینی دیر خواه و زود سیری
جهانت می کند آگه که پیری
در آنجا چون رهی را خفته دیدم
دلم را از غمش آشفته دیدم
به یاد آمد مرا روز جدایی
که رفت از شمع چشمش روشنایی
دگر در نای او شور غزل نیست
کنون در شاعری ضرب المثل نیست
به خود گفتم چرا از این غزلسرا
میان خفتگان برناید آواز
برآمد ناله یی از پرده خاک
شنیدم از رهی این شعر غمناک
الا ای رهگذر کز راه یاری
قدم بر تربت ما می گذاری
در اینجا شاعری غمناک خفته است
رهی در سینه این خاک نهفته
است
به شبها شمع بزم افروز بودیم
که از روشندلی چ.ن روز بودیم
کنون شمع مزاری نیست ما را
سراغی کن ز جان دردناکی
برافکن پرتوی بر تیره خاکی
بنه مرهم ز اشکی داغ ما را
بزن آبی بر این آتش خدا را
ز سوز سینه با ما همرهی کن
چو بینی عاشقی یاد رهی کن
به نزدیک
رهی خاک فروغ است
تو گویی آن همه شهرت دروغ است
پس از عصیان و اسیر افتاده بر خاک
مغاکی تنگ با دیوار نمناک
تولد دیگر و مرگش دگر بود
ولی از این تولد بی خبر بود
که میلادی دگر باشد پس از مرگ
روان ها را سفر باشد پس از مرگ
تماشا کن که ایرج لا ل لال است
خکوش از
آن خروش و قیل و قال است
شکسته دست یزدان خامه اش را
ز دلها برده عارفنامه اش را
کجا رفت آن سخنهای بد آموز ؟
کجا شد چامه های خانمان سوز
همان روزی که صاف و ساده بودم
دم کریاس در ایستاده بودم
کنون ایرج بگو آن ماحضر کو
نشان از آن زن و کریاس در کو ؟
دریغ
از ایرج و طبع خداداد
که در راه پریشان گویی افتاد
بدا بر ما که تن در گل بماند
به دیوان گفته باطل بماند
خوشا هجرت از اینجا با دل پاک
که همچون گل نهندت در دل خاک
خوشا آن کس که چ.ن زین ره گذر کرد
به اقلیم نیکوکاران سفر کرد
خوشا ! با عشق حق در خاک رفتن
بدا! پاک آمدن نا پاک رفتن 
   سروده ای از مرحوم مهدی سهیلی
 

شنبه 15 خرداد 1400برچسب:,

|

چرا سلطنت پهلوی

چرا سلطنت پهلوی ناتمام ماند ، چرا انقلاب شد؟*
 
ازدوستان گرامی خواهش می کنم این مقاله را بدور از هرگونه تعصب و حب و بغض یا پیش داوری مطالعه کنند.
✍️ داریوش آشوری
 
داریوش آشوری را اگرچه همه به کوشش‌ها و پژوهش‌های فلسفی و آثار درخشانش در زبان‌شناسی و ترجمه می‌شناسند اما شاید بسیاری ندانند که او دانش‌آموخته‌ی حقوق و اقتصاد است و پانزده سال از عمرش را در سازمان برنامه و بودجه سپری کرده است.
آنچه در پی می‌آید پیاده‌شده و ویراسته‌ی گفتاری از اوست که در آن از تجربه‌‌ها و خاطره‌هایش در سازمان برنامه و بودجه،‌ در دهه‌های ۴۰ و ۵۰، برای تحریریه‌ی میهن روایت کرده است.
روایتی که می‌تواند بخشی از پاسخ به این پرسش باشد که چرا سلطنت پهلوی ناکام و ناتمام ماند و به‌رغم شعارها و رؤیاهای آن دوران، توسعه‌ی اقتصادی در کشورمان به سرانجامی نرسید.
 
در سالهای نخست دهه ۵۰ و بعد از جنگ اعراب و اسراییل ، قیمت نفت ناگهان جهش کرد و از بشکه‌ای ۱دلار به ۴دلار و سپس تا ۱۲ دلار هم رسید. در آن دوره که دولت‌های عربی مدتی از فروش نفت خودداری کردند، ایران در این تحریم شرکت نکرد و همچنان نفت می‌فروخت. و این زمینه‌ای شد برای برآورده شدن خواسته‌ی شاه ایران برای بالا بردن بهای نفت خاورمیانه و اوپک.
 
شاه از دوران جوانی این ایده را در سر داشت که با بالا بردن درآمد نفت می‌توان ایران را صنعتی و مدرنیزه کرد. و این ایده‌ای بود که دیگران، از جمله دکتر مصدق و یاران‌اش هم، به آن توجه نداشتند. مصدق و مصدقی‌ها تنها در پی استقلال سیاسی کشور و بیرون آوردن آن از زیر نفوذ بریتانیا بودند. سرانجام، شاه که در دهه‌ی چهل در اوپک نفوذ زیادی پیدا کرده بود قهرمان داستان بالا بردن بهای نفت شد تا به جایی که کشورهای صنعتی غرب را ناراحت ونگران کرد. زیرا بالا رفتن قیمت نفت بهای تمام شده‌ی کالاها‌ی صنعتی‌شان را بسیار بالا می‌برد.
 
در همین دوره، یعنی نیمه‌ی اول دهه‌ی پنجاه، با جهشِ درامد نفت، شاه دستور داد اعتبارات برنامه‌ی پنجم را دو برابر کنند. سازمان برنامه و بودجه که دو دهه پیش‌تر (سال۱۳۲۷) تاسیس شده بود، برای اجرای پروژه‌های توسعه‌ بر درآمد نفت تکیه داشت و برنامه‌ی چهارم را هم با بودجه‌ای محدود، اما با مدیریت درست به‌خوبی پیش برده بود. اما در نیمه‌ی برنامه‌ی پنجم ناگهان اعتبارات برنامه‌ی توسعه، همچنین بودجه‌ی تمام دستگاه‌های دولتی جهشی افزایش یافت، به‌ویژه بودجه‌ی ارتش، که شاه به بالا بردنِ قدرت آن توجه خاصی داشت. هویدا، نخست‌وزیر وقت، عکس معروفی دارد که در آن، در سال۱۳۵۳، کیف خود را که بودجه‌ی تازه‌ی دولت در آن است، برای خبرنگاران بالا گرفته و به مجلس می‌رود تا بودجه‌ی جدید را با تیتر «باز هم بیشتر» به تصویب برساند. و این پیشامد در جریان برنامه‌های توسعه در ایران چرخشگاه تازه و بزرگی بود.
 
و اما، کسی در میان کارشناسان درجه‌ی یک دولت از بابت این تصمیم شاهانه دل‌خوش نبود. و او الکساندر مژلومیان، جوانی از ارامنه‌ی ایرانی، بود که با گسترش تشکیلات مدیریت‌های سازمان برنامه در همان سال‌ها، با حمایت صفی اصفیا، رئیس سازمان برنامه، از ریاست دفتر برنامه‌ریزی به معاونت سازمان در بخش برنامه‌ریزی رسیده بود. او سال‌ها رئیس من هم بود و، در واقع، مرا هم زیر پر و بال خود داشت و کاری به کار من نداشت تا من در همان اداره به کارهای شخصی فکری و قلمی خود برسم. من و دوستان دیگر این رئیس مهربان و دوست خودمان را آلکس صدا می‌کردیم. آلکس مردی بود باهوش، شریف، مهربان، و اقتصاددانی برجسته، همچنین خوش‌قد و بالا. خلاصه، همه‌ی حُسن‌های ظاهر و باطن را با هم داشت. شاید او تنها کسی بود در دستگاه مدیریت کشور که با تحلیل درست از پی‌آمدهای تصمیم شاهانه برای یک‌شبه دو برابر کردن بودجه‌ی دولت سخت نگران شده بود.
 در سال‌های نیمه‌ی دهه‌ی پنجاه، دو-سه سالی پیش از انقلاب، بارها در گفت و گوهای دونفره‌مان او را سخت نگران آینده‌ی کشور می‌دیدم. او، در مقام معاون برنامه‌ریزی سازمان برنامه، در شورای‌ عالی اقتصاد نسبت به افزایش ناگهانی اعتبارات و سرریز بی‌حساب پول به اقتصاد کشور هشدار داده و پیش‌بینی شگفت‌انگیزی کرده و گفته بود که، «این پول‌ها پا در می‌آورند، به خیابان می‌آیند، و انقلاب می‌شود». 
مرادش این بود که جهش یکباره‌ی اعتبارات و پاشیدن پول در جامعه، با بالا بردنِ انفجاری چشم‌داشت‌های مردم و ایجاد فسادِ اداری و اجتماعی، همه‌چیز را به خطر می‌اندازد.
 
سرانجام، آنچه رئیس نازنین ما، آلکس مژلومیان، پیش‌بینی کرده بود رخ داد:
 پول‌های انباشته در کیسه‌ی بازاریان بر اثر رشد اقتصادی نمایان کشور، از راه ماشین تبلیغات مذهبی و بسیج توده‌ای از راه مسجدها، پا در آوردند و به صورت لشکر «مستضعفین» به خیابان‌ها آمدند.
 
عبدالمجید مجیدی، رئیس وقتِ سازمان برنامه و بودجه در کابینه‌ی هویدا در خاطرات‌اش از کنفرانس سالانه اقتصادی در رامسر یاد می‌کند که کارشناسان اقتصادی همین هشدار را در حضور شاه مطرح کردند. او عصبانی شد و جلسه را ترک کرد. سپس مجیدی را احضار کرده و گفته بود که اگر کارشناسان از این حرف‌ها بزنند، «من درِ آن سازمان برنامه را گِل می‌گیرم.»
 
در نشستی، برای تهیه‌ی برنامه‌ی ششم، در سازمان برنامه، هنگامی که رشد پنج در صد برای کشاورزی مطرح شد، شاه دستور داد که این رقم هشت درصد باشد. این نمونه‌ای بود از «أوامر ملوکانه» برای توسعه که به نظر کارشناسان بکل بی‌اعتنا بود.
 
و اما، آلکس با آن که بعد از انقلاب به جرم معاونت سازمان برنامه برکنار و بی‌کار شد، ایران را ترک نکرد. و ده سالی می‌شود که «روی در نقاب خاک» کشیده است. سالیانی پیش برای دیدار دخترش، که در فرانسه درس می‌خواند، به پاریس آمده بود و او را دیدم. از پیش‌بینی درخشان‌اش در آن سال‌ها یاد کردم. فروتنانه گفت که، «من از این جور حرف‌ها زیاد زده بودم.» یادش به‌خیر.
این را جامعه‌شناسانی که درباره‌ی مکانیسم انقلاب‌ها مطالعه کرده‌ اند هم گفته‌اند که انقلاب‌ها وقتی رخ می‌دهند که مردم انتظار دارند زندگی‌شان بهتر شود. وقتی ببینند بهتر نمی‌شود و می‌بازند انقلاب نمی‌کنند. به گمان من هم، در جوار علت‌های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی که در تحلیل ماجرای انقلاب ایران باید در نظر گرفت، یکی از علت‌های اصلی هم همین سیاستی بود که رشد اقتصادی‌ ایران را سخت به پترودلار گره زده بود. شاه تصورش این بود که با امکان مالی می‌شود توسعه‌ی اقتصادی را خرید و از جنبه‌های دیگر مسأله غافل بود.
 
شاه وقتی نتوانست از آلمان یا امریکا کارخانه‌ی ذوب آهن بخرد، به سراغ روس‌ها رفت. و چند سال بعد با بالا رفتنِ شگرفِ درآمد نفت، برای ابراز وجود در برابر اروپایی‌ها و گرفتن انتقام از آن ناکامی، ۲۵ درصد از سهام کارخانه‌ی کروپ آلمان را خرید. این کارخانه نماد صنعت فولاد آلمان در جهان بود و روزگاری در جهان صنعتی همتا نداشت. و شاه می‌خواست عقده‌ی تاریخی نبودِ صنعت فولاد در ایران را با خرید این صنعت از شوروی ودهن‌کجی به آلمانی‌ها با این خرید، تسکین دهد.
 
و اما، در ژوئیه‌ی ۱۹۷۴، همان زمان که شاه بخشی از سهام کارخانه کروپ آلمان را خریده بود، بر روی جلد شماره‌ای از مجله‌ی آلمانیِ اشپیگل عکسی از او با عینک دودی بر چشم چاپ شده بود با نقشی از دودکش‌های کارخانه‌ی کروپ افتاده بر شیشه‌های عینک. تیترِ پشت جلد هم این بود: «ایرانیان می‌آیند» (Die Perser kommen). این تیترِ پُرکنایه را از سرآغاز نمایشنامه‌ی ایرانیان به قلم آیسخولوس (همان آشیل، به زبان فرانسه) درباره‌ی حمله‌ی خشایارشا به یونان وام گرفته بودند. و این کم و بیش همان زمانی بود که شاه شروع کرده بود به انتقاد از غربی‌ها و پروراندن رؤیای «تمدنِ بزرگ» برای ایران و برگزاری جشن‌های کذایی دو هزار و پانصد سالگی امپراتوری ایران.
 
یک مرد لهستانی که به عنوانِ مأمور از طرف سازمان ملل مدتی در سازمان برنامه در بخش ما، «بخش نیروی انسانی» بود، هرهفته مجله‌ی اشپیگل را می‌خرید و با خود به اداره می‌آورد. من هم که در آن روزگار، به هوای ترجمه‌ی آثار نیچه، در انستیتو گوته‌ی تهران زبان آلمانی می‌خواندم، مجله را از او می‌گرفتم و تکه‌هایی از آن را می‌خواندم. در همان شماره که از «ایرانیان می‌آیند»، در حقیقت، با نیش و کنایه و تمسخر یاد شده بود، مقاله‌ای هم در باره‌ی برنامه‌ی توسعه‌ی اقتصادی در ایران بود که بسیار برای‌ام جالب بود. عنوان‌اش بود: «پرشِ بزرگ با پای لنگ» (Die grosse Sprung mit lahmen Fuss). در این مقاله، به دلیلِ نبودِ زیربناهای لازم برای توسعه‌ی صنعتی و آشفتگی دستگاه اداری کشور و دیگر عوامل، روند توسعه و صنعتی شدن ایران را ناکام ارزیابی کرده بود. درسرمقاله‌ی مجله هم سردبیر، با طعنه وکنایه، به سخن شاه اشاره می‌کرد که در مصاحبه با اشپیگل گفته بود که «قصد ما از خرید سهام کروپ فقط شراکت با شما ست نه انتقام‌جویی». به گمان‌ام طعنه‌ی وی به عقده‌های «جهان سومی» شاه اشاره داشت که می‌خواست با پاشیدن پول نفت، با طرحی شتابناک، در طول ده-پانزده سال از یک کشور جهان سومی، بنا به تبلیغات آن زمان، پنجمین قدرتِ صنعتی و نظامیِ جهان را بسازد!
 
تجربه‌ی دیگران
 
به نظر من، برای فهم علتِ شکستِ پروژه‌ی شاه برای ساختنِ «ایران نوین» می‌باید به این نکته‌ی روشن توجه کرد که نمونه‌های فراوان دارد. و آن این که، در همه کشورهای نفت‌خیزِ توسعه‌نیافته، از ونزوئلا و مکزیک در قاره‌ی امریکا بگیرید تا لیبی و الجزایر و نیجریه در قاره‌ی افریقا، و عربستان و ایران و اندونزی در قاره‌ی آسیا، یک کشور نداریم که با درامد نفت به معنای واقعی کلمه صنعتی و مدرن شده باشد آنچنان که ژاپن و کره جنوبی و چین صنعتی شدند و یا حتا هند که دارد صنعتی می‌شود.
 
چون اساس کار رشد اقتصادی و توسعه‌ی صنعتی بر بسیج نیروی کار، دانش‌آموزی و انضباط بخشیدن به آن است.
 
ژاپن اولین تجربه‌ی بزرگ صنعتی کردن یک کشور و نهادنِ بنیانِ دولت-ملت مدرن در قاره‌ی آسیا، با دست خالی، بدون داشتن منابع طبیعی کارساز برای صنعت، از همین راه رفت. کاری که چین در این چهل سال کرد هم همین بود. ژنرال‌های فرمانروا بر کره و تایوان و سیاست‌مداری که سنگاپورِ به آن کوچکی را به این توان اقتصادی شگفت، رساند، از راه بسیج سراسری نیروی کار و انضباط بخشیدن به آن و ایجاد نهادهای آموزشیِ سختگیر و زیربناهای ضروری برای اقتصاد مدرن به این هدف‌ها رسیدند.
 
«مدرنیته بسیج سراسری است»، این عبارتی ست از ارنست یونگر، فیلسوف آلمانی، که مارتین هایدگر هم درباره‌اش حرف می‌زند. بسیج سراسری به این معناست که همه باید بیایند در خدمت ساختار سیاسی دولت مدرن و اقتصاد صنعتی مدرن و آموزش ببینند و سازمان یابند و رده‌بندی شوند. این استخوان‌ بندی جامعه‌ی مدرن است.
 
باری، رسیدن به پای کشورهای صنعتی بزرگ حسرت همه‌ی مردمانی ست که دورانِ انقلابِ صنعتی را نگذرانده‌ اند؛ حتی کشورهای اروپای شرقی. چون انقلاب صنعتی ابتدا در چند کشور رخ داد، نخست در انگلستان و فرانسه و آلمان و سپس دامنه‌اش به کشورهای اسکاندیناوی و کم و بیش به اروپای شرقی کشید. در روسیه هم پتر کبیر أراده کرده بود که روسیه را مدرنیزه کند. به کارخانه‌ی کشتی‌سازی در هلند رفت و آستین‌های‌اش را بالا زد تا کشتی‌سازی را یاد بگیرد. البته در این تجربه نیروی کار در زیر فشار دولت و نظام صنعتی ناگزیر باید بارِ کارِ سخت و انضباط سخت را بکشد.
 
اما، برای مثال، ونزوئلا را ببینید که با درآمد نفتی بالا و جمعیت کم با پوپولیسم هوگو چاوز و جانشین‌اش به چه رسوایی‌ و فروپاشیدگی‌ ای افتاده است. چون درآمد نفت با مناسبات رانتی در جامعه‌ای که با منطق جامعه‌ی صنعتی آشنا نشده و خو نگرفته است، توسعه نمی‌آورد، بلکه فسادِ دزدی و غارت می‌زاید. حاصل تصوری که همتای ایرانی چاوز، احمدی‌نژادِ پوپولیست، هم داشت همین بود. او می‌خواست، به تعبیر خودش، با «آوردن پول نفت بر سر سفره‌ی مردم» مردم تهیدست را راضی کند. اما در این سیاست گداپروری، که بنیان کار اجتماعی و اقتصادی است، هیچ فهمی از جامعه‌ی مدرن و سیاست‌های توسعه وجود ندارد.
رؤیای ملوکانه
 
در تجربه‌ی ایران، اما، شاه گمان می‌کرد با داشتن پول نفت، در چنگ داشتن تمامی قدرت، و با صدور فرمان همه چیز همان می‌شود که او می‌خواهد. چنانکه ژوزف استالین هم درباره‌ی اداره‌ی امپراتوری خود همین طور فکر می‌کرد. البته باید توجه داشت که مشکل سیاست توسعه‌ی شاه پول پاشیدن نبود و بس. مشکل‌های دیگر هم بود. در دوران توسعه‌ در ایران، به رهبری شاه، البته نهادهای استوار اقتصادی مدرن هم پایه‌گذاری شد، از بانک اعتبارات صنعتی گرفته تا واحدهای بزرگ صنعتی مثل ارج، آزمایش، کفش ملی و گروه بهشهر که همگی از پدیده‌های مهم آن دوره اند. اما مشکل این بود که شاه نمی‌توانست مدیریت آن‌ها را از قدرت خود مستقل ببیند. می‌خواست که همگی تحت فرمان‌اش باشند. مثلا، ناگهان دستور می‌داد مزد کارگران باید فلان‌قدر باشد یا عیدی کارگران باید به فلان صورت پرداخت شود. کارگران هم ناگهان برمی‌خاستند و اجرای «فرمان اعلیحضرت» را از کارفرما مطالبه می‌کردند. بازتاب این حرف‌ها در بازار فشار تورمی بزرگی ایجاد می‌کرد. نتیجه این شد که صاحبان تجربه‌های بزرگی مثل برادران لاجوردی در گروه بهشهر و دیگران، کارخانه‌هاشان را به گرو به بانک‌ها بسپارند و پول‌‌ها را به خارج از کشور ببرند. سرمایه امنیت حقوقی و سیاسی می‌طلبد که با اوامر شبانه‌روزی شاهانه ناسازگار بود.
 
کسانی که گمان می‌کند کشور در آن دوران چهارنعل به سوی توسعه می‌تاخت اما دخالت دیگران یا نادانی «روشنفکران» نگذاشت به هدف برسد، شاید نمی‌دانند که توسعه‌ی مصرف و پخش پول در یک جامعه‌ی توسعه‌ نیافته نمی‌تواند توسعه‌ی واقعی، یعنی جامعه‌ی صنعتی مدرن، بسازد. مشکل شاه در فهم منطق پیچیده‌ی توسعه و روش‌های آن بود. در مدت کوتاهی مصرف در ایران چنان بالا رفته بود و سفارش‌ها به خارج چنان کلان شده بود که کشتی‌هایی که بار به بندرهای ایران می‌آوردند، به علت نبودن زیرساخت‌های کافی برای تخلیه، ماه‌ها در بنادر می‌ماندند و از دولت غرامت‌ های سنگین میگرفتند.
در نیمه‌ی دوم سال ، با پدیدار شدنِ بحران‌ها،١٣۵۶ در سازمان برنامه به همه‌ی مدیریت‌‌ها، از صنعت و کشاورزی تا آب و برق و جز آن‌ها، دستور داده بودند که وضع کشور را در هر رشته‌ای گزارش کنند. آلکس مژلومیان این ارزیابی‌ها را به من سپرد تا نظرات کارشناسان را منظم و خلاصه و جمع‌بندی کنم. داده‌های آنها آینده را تاریک نشان می‌داد. همین را نوشتم و او برای مجیدی، رئیس سازمان برنامه، فرستاد.
 
ولی مجیدی گفته بود که: «حالا کی می‌تواند این را ببرد پیش اعلیٰحضرت؟» یعنی کسی جرأت نداشت واقعیت‌ها را به شاه بگوید.
کسی نمی‌توانست بالای حرف شاه حرفی بزند. چون خودش را دارای چنان دانشی می‌دانست که در برابرش بقیه یا جوان نادان بودند یا پیر خرفت. او هم، مانند همه‌ی دیکتاتورها، تنها کسانی را دور و بر خود نگاه می‌داشت که چاکرانه «اوامر ملوکانه» را بپذیرند.
 
روزی یکی از مدیران سازمان برنامه و بودجه از من دعوت کرد که به مدیریت او بروم و کارشناسِ آن بخش‌ باشم. به طعنه به او گفتم، «ما که کارشناس نیستیم؛ همگی کمک‌کارشناس ایم. کارشناس اصلی اعلیحضرت ‌اند و هر چه ایشان بفرمایند باید انجام دهیم.» و او با این گستاخی دیگر آن دعوت را تکرار نکرد.
 
این‌ها همه در حالی بود که سطح کارشناسی در سازمان برنامه و بودجه بالا بود و روی هم رفته سازمان سالمی بود و می‌توانست مغز توسعه در ایران باشد. اما در نهایت مجموعه‌ی سیستم که می‌بایست بر محورفرمایشات ملوکانه اداره ‌شود چنین اجازه‌ای نمی‌داد. برای نمونه، پروژه‌ی تولید برق از انرژی اتمی را به مدیریت انرژی در سازمان برنامه فرستادند تا در آن جا از نظر صرفه‌ی اقتصادی بررسی شود. کارشناسان، پس از مطالعه و برآورد هزینه‌های چنان طرحی، گفتند که ایران با این‌همه منابع نفت و گاز چه نیازی به انرژی اتمیِ پرخرج دارد؟ اما شاه به این جور نظرهای کارشناسانه اعتنایی نداشت و به دنبال سوداهای بلندپروازانه‌ی خود بود.
 
در دهه‌ی ۱۹۷۰، با نظر به پیشرفت‌های چشمگیر توسعه در ایران در زمینه‌های گوناگون، شاه از سازمان برنامه و بودجه خواست که از تیم تحقیقاتی دانشگاه استنفورد دعوت کنند تا چشم‌انداز جهش اقتصادی ایران را ارزیابی کنند. این کاری بود که این تیم تحقیقاتی در ژاپن هم انجام داده بود. ماجرا از این قرار بود که- اگر در باب تاریخ آن به خطا نرفته باشم- در نیمه‌های دهه‌ی ١٩۵۰، دانشگاه استنفورد تیمی از کارشناسان ، از اقتصاددان و کارشناسان تکنولوژی تا جامعه‌شناس و مردم‌شناس را به ژاپن فرستاد تا با جمع‌آوری داده‌ها آینده‌ی اقتصادی این کشور را پیش‌بینی کنند. پس از جمع‌بندی داده‌ها اعلام شد که ژاپن در آستانه‌ی جهش بزرگ اقتصادی ست. با توجه به رشد اقتصادی بالای ده در صد در ایران، شاه دوست داشت که همان تیم استنفورد به ایران بیایند و همان حرف‌ها را در باره‌ی آینده‌ی ایران بزنند. آنها هم آمدند و بررسی کردند، اما به این نتیجه رسیدند که جهش اقتصادی در ایران به جایی نمی‌رسد. شاه هم عصبانی شد و از سازمان برنامه خواست به مدعای این تیم پاسخ بدهند و سازمان برنامه هم، اگر درست به یادم مانده باشد، چنین کاری کرد.
 
در همین دوران در راهروهای سازمان برنامه و بودجه نمودارهایی به دیوار نصب شده بود که رشد اقتصادی ایران را با ژاپن می‌سنجید. این نمودارها نشان می‌دادند که رشد اقتصادی ژاپن در دو-سه دهه‌ی پس از جنگ جهانی دوم، که چشم دنیا را خیره کرده بود، تا ۱۹۹۵ رفته-رفته افت می‌کند. اما نمودار رشد اقتصادی فزاینده‌ی ایران، در قیاس با آن، نشان می‌داد که، به‌عکس، رشد اقتصاد ایران شتاب می‌گیرد و در سال ۱۹۹۵ از ژاپن جلو می‌زند. اما این‌ها همه، سرانجام داستانِ خواب شتر و پنبه‌دانه از آب درآمد که شاهد تکرار آن به صورتی دیگر در وضع کنونی ایران هستیم.

جمعه 14 خرداد 1400برچسب:,

|

باغبانا ز خزان بی خبرت می بینم

سعدی : "دو چيز حاصل عمر است: نام نيک و ثواب"
شما هم برای نام نيک اين جهان و پاداش کلان آن جهان، در اين "نصيحةالملوک" به عين عنايت بنگريد.
ابراهيم نبی از خدا نام نيک می خواست: " و اجعل لی لسان صدقٍ فی الآخرين" شما هم که از نام نيک نمی‌گريزيد.
از صحبت دوستی برنجيد که بد را حَسَن و خار را سمن و عيب را کمال و زشتی را جمال می‌نمايد
کو دشمن شوخ چشم چالاک
تا عيب مرا به من نمايد؟
من دشمن چالاک شما نيستم اما ناقدی بی باک هستم و در کار شما عيوب بسيار می‌بينم که اگر بنويسم مثنوی هفتاد من کاغذ می‌شود.
من در اين مخاطبۀ پر مخاطره آبروی فقر و قناعت را می‌خرم و نام نيک و ثواب می‌طلبم.
پروای حقيقت و مصلحت مرا به اين خطر می‌خواند که بجای شربت شيرين مدح، داروی تلخ نقد را در کام شما بچشانم.
زان حديث تلخ می‌گويم ترا
تا ز تلخی‌ها فروشويم ترا
بر اين رعیّت فرشته فطرت رحمت آوريد که در چنگال ديو استبداد همچنان اسيرند، نه لبخند بر لب دارند نه ايمان در دل نه نان در سفره، نه دانش در دفتر، نه نشاط عيشی نه درمان دلی.
محتسبان لبخندشان را ربوده‌اند و واعظان شحنه‌شناس ايمانشان را. 
مفسدان نانشان را بريده‌اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دريده‌اند.
نه رنگ دادگری را می‌بينند نه چهره آزادی را . گران از تکاليف و تهی ازحقوق.
 
رهبرانشان شب و روز ارجوزۀ عدالت می‌خوانند و بدنيا درس مهر و کرامت می‌دهند. اما خود زندان‌ها را از قساوت انباشته‌اند و جامعه را به عفونت دروغ و ريا آغشته‌اند.
درس غلامی به مردم می‌آموزند و رشته بندگی بر آنان می‌آويزند و در رسم ناقدکشی و شيوه شهر آشوبی استادند.
صد خرده بر ديگران می‌گيرند و اما خرده‌ای انتقاد بر خود را نمی‌پذيرند.
خدا و ديانت را سپر بی‌کفايتی‌های خود نموده‌اند و خود را قوم برگزيده و ولی ٌ مقرب خدا وانموده‌اند. يحسبون کل صيحة عليهم. 
هر نصيحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را نوای اهريمن می‌دانند. کارشناسان مقدس تراشی‌اند ومهندسان خبره زنجيربافی. قاتلان بی‌باک مروت و سارقان چالاک حریّت.
بر اين بندگان بندی رحمت آوريد که چون غلامان غمگين در اسارت ولايت شمايند تا زنجير غلامی وقفل غمناکی‌شان بشکند و برق دليری و شادمانی در چشمان نمناکشان بشکفد.
"يا رب به که شايد گفت اين نکته که در عالم" ، قومی جامه ونان و جان و جوانشان را دادند اما به آنان اجازه يک انتقاد و اعتراض ساده ندادند و جواب مطالباتشان را با داغ و درفش آبداده دادند؟

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

خاطره گربه ای که سنگ شد!!!

مرحوم محمد قاضی، مترجم پیشکسوت و بلندآوازه کشورمان در کتاب خاطراتش روایت می کند:
در پنجمین سالی که به به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند.
جنگ جهانی به پایان رسیده بود اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.
 
ما دو نفر به همراه یک ژاندارم و یک بلد راه سوار با دو قاطر به عمق کوهستان طالقان رفتیم و از تک تک روستاها آمار جمع آوری کردیم.
 
در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می نمود. به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و یک چشمه باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صدمتر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد. مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند.
 
کدخدا مرد پنجاه ساله دانا و موقری بود، گفت : آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرات صید آنان را ندارد.چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد، آنجاست ببینید.
 
سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود. اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم. چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تائید این ماجرای شگفت انگیز گفتند.
 
شب ناچار بودیم جایی اتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیسهای معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.
 
ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید.
به سادگی گفت: ماهی های همان چشمه امامزاده هستند !!!
 
لقمه غذا در گلویم گیر کرد. شاید یک دو دقیقه کپ کرده بودم. با جرعه ای آب لقمه را فرو دادم و سردرگم و وحشتزده نگاهش کردم.
 
کدخدا حال مرا که دید قهقه ای سر داد و مفصل خندید و گفت: نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟!!
من از جوانی که مسئول اداره ده شدم اگر چنین داستانی خلق نمی کردم که تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند.
در چهره کدخدا، روح همه حاکمان مشرق زمین را در طول تاریخ می دیدم. مردانی که سوار بر ترس و جهل مردم حکومت کرده بودند و هرگز گامی در راه تربیت و آگاهی رعیت برنداشته بودند. حاکمانی که خود کوچکترین اعتقادی به آنچه می گفتند نداشتند و انسانها را قابل تربیت و آگاهی نمی دانستند.
از خاطرات یک مترجم محمد قاضی

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

سئوال از علی (ع)

پرسش
آیا حضرت علی(ع) فرمود با کسی که با شما با تکبر برخورد می‌کند شما هم با تکبر برخورد کنید؟
پاسخ اجمالی
یکی از ویژگی‌های نکوهش‌شده در آموزه‌های دینی، ویژگی تکبر و خود بزرگ‌بینی در برابر دیگران است که در مقابل آن ویژگی پسندیده تواضع و فروتنی است که مؤمنان به داشتن آن توصیه شده‌اند. با این وجود، تواضع در برابر افراد متکبر گاه می‌تواند این رویکرد منفی را در وجودشان تقویت کند؛ از این‌رو سفارش شده است که در چنین مواردی و در برابر آنان، رفتاری مانند خودشان در پیش گرفت تا شاید به خود آمده و این ویژگی ناپسند را رها سازند:
1. «قَالَ ص إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ أُمَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ فَإِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صَغَار»؛[1] رسول خدا(ص) فرمود: هر گاه فروتنان از امت مرا دیدید، شما نیز در مقابل آنان فروتن و متواضع باشید، و هر گاه متکبران و فخر فروشان را دیدید، برخوردی مشابه با خودشان داشته باشید؛ زیرا این کار سبب خواری و کوچک شدن آنان می‌شود.
2. امام علی(ع): «التکبر على المتکبرین هو التواضع‏ بعینه»؛[2] تکبر در مقابل گردنکشان، خود نوعی فروتنی است.
3. امام علی(ع): «مَنْ‏ أَتَى‏ غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِهِ»؛[3] هر کس نزد توانگرى بیاید و تنها به دلیل آن‌که او ثروت‌مند است، در برابرش فروتنی کند، دو سوّم دینش از بین رفته است.
گفتنی است؛ شناخت افراد متکبر با برخوردهای سطحی و ابتدایی امکان پذیر نیست؛ از این‌رو تا زمانی که اطمینان از تکبر فردی نداشتیم، نباید این روایات را بهانه قرار داده و از فروتنی و تواضع در برابر مردم خودداری کنیم.
 
[1]. ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسی، مجموعه ورّام(آداب و اخلاق در اسلام)، مترجم، عطایی، محمد رضا، ص 379، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1369ش.
[2]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه، محقق، مصحح، ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 298، قم،‏ مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[3]. سید رضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، محقق، صبحی صالح، ص 508، قم، هجرت، چاپ اول، 1414ق.
پرسش های مرتبط
از نگاه قرآن مستکبران چه نشانه هایی دارند؟
توصیه‌ای اخلاقی مبتنی بر روایات وجود دارد که هر فرد باید خویشتن را پست‌تر از دیگر انسان‌ها، حتی دیگر موجودات بپندارد! آیا چنین توصیه‌ای صحیح و عقلانی است؟! در همین راستا، آیا منطقی است که اگر حضرت موسی(ع) سگی را برتر از خود اعلام می‌کرد از پیامبری خلع می‌شد؟!
فرق تکبر با تجبر در چیست؟
معنای تکبّر چیست؟ چه آثار و پیامدهایی دارد؟ برای برطرف کردن آن چه راه‌کارهایی وجود دارد؟

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

نیکی کردن به کسی که به ما بدی کرده است

ببینید چگونه هنگامی که میوه‏ های یک درختی زیاد می ‎شود سرخم می ‎کند و چگونه عظمت دریا در تواضع آن است و با همین تواضع توانسته گنج‏ هایی را در فرد جای دهد و اگر چه انسان توانسته مقداری از آن را کشف کند ولی بسیاری همچنان ناشناخته باقی مانده است.
بنابراین ارزش افراد به خودسازی آنها در دوستی و التزام به اصل حفظ دوست است.
هرگاه بخواهیم بنا به دلایلی با دست خود قطع رابطه کنیم نباید همه رشته‏های پیوند با او را بگسلیم بلکه باید دری را باز بگذاریم تا هنگامی که امور در مجرای خود قرار گرفت به سوی آنها باز گردیم.
نیکی در برابر بدی صفتی است برجسته که از بزرگترین موهبت‏های الهی و عالی‎ترین ملکات انسانی به شمار می‎رود و تنها طبقه عالی جامعه که نفسشان تزکیه شده و دل‏هایشان پاکیزه و وجدانشان پاک و درونشان به صلاح آراسته است از این صفت ارزشمند انسانی برخوردارند. و تأثیر آن در نفوس مردم بسیار زیاد و غیرقابل انکار است این صفت والا از مهمترین ارکان دوستی و برادری و مؤثرترین عامل انس و آشنایی و بزرگترین انگیزه محبت و نزدیکی مرم به یکدیگر است چه احسان در انسان مؤثر است و باعث تملک قلب اوست از این رو خداوند به این امر دستور داده و مردم را دعوت و تشویق کرده است.
 پیامبر خدا(ع) فرمود: "دلها بر محبت کسانی که به آنها نیکی می‏ کنند و بر دشمنی کسانی که به آنها بدی می‎ کنند سرشته شده است.
"چون نیکی به کسی که به ما بدی کرده عالی‏ترین رتبه و بزرگترین منزلت است و بیشترین تأثیر را در اصلاح نفوس دارد.

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

چه موقع تکبر عبادت است

چه موقع تکبر عبادت است؟
ما باید در دوستیهایمان با مردم خود ساخته باشیم و آن قدر با قطع رابطه مبارزه کنیم تا سرانجام با آنها پیوند برقرار سازیم، زیرا ارزش افراد به خودسازی آنها در دوستی و التزام به اصل حفظ دوست است.
 
به گزارش مشرق به نقل از مهر، اگر لباس ما چرکین شود آیا آن را کنار می‏اندازیم؟ اگر دیوار خانه ما ترک بردارد از آن چشم می‎پوشیم؟ بدون تردید انسان از چیزی که برای آن به زحمت می‎افتد یا پولی می‎پردازد چشم‏پوشی نمی‎کند.
 
در مورد دوستان نیز همانند امور مادی رفتار می‎کنیم و هر چه دوستمان نسبت به ما خطا کند البته مشروط بر اینکه با شرع مقدس تعارض نیابد از او چشم نمی‎پوشیم ما باید در دوستیهایمان با مردم خود ساخته باشیم و آن قدر با قطع رابطه مبارزه کنیم تا سرانجام با آنها پیوند برقرار سازیم.
 
هنگامی که انسان از لغزش‏های دوستانش چشم نمی‏پوشد تنها خسارت آنها را برگزیده است و ایا آسان است که انسان از دوستانش چشم بپوشد؟ حضرت علی(ع) می‎فرماید: در شگفتم از کسی که بندگان را با پول خود می‎خرد اما آزادگان را با نیکی خود نمی‏خرد.
 
اگر دوست انسان از گروه‏هایی باشد که دوستی با آنها پسندیده نیست بهتر آن است که از همان آغاز با آنها دوستی نکنیم اما درباره دوست خوب باید قطع رابطه را با پیوند بیشتر و کم لطفی را با لطف بیشتر پاسخ داد. علی(ع) می‏فرماید: برادرت را با احسان و نیکی مؤخذه کن و شرش را با نیکی بدو بازگردان.
 
باید در برابر غرور درونی ایستاد زیرا نفس به عقب نشستن تمایل دارد ولی ما این غرور و تکبر را با ایجاد پیوند با ایشان درهم می‎شکنیم. امام علی(ع) می‏فرماید: وهنگام خودداری، به او ببخش و هنگام دوری او، تو به او نزدیک شو و هنگام سختگیری او تو به او نرمی نشان بده و گناه او را معذور دار، آن جا که گویی بنده او هستی.(نهج البلاغه نامه 31 ص 403). زیرا او معصوم نیست و گاهی تمایل می‏یابد از تو کناره بگیرد ولی تو به او نزدیکی بجوی ممکن است او در برابر تو سخت‏گیری کند ولی تو با او گرم باش و حتی اگر روزی نسبت به تو گناهی مرتکب شد عذری را پیدا کن تا بتوانی بدین وسیله گناه او را توجیه کنی.
 
این چیزی است که حضرت علی (ع) در رفتار ما نسبت به دوست مؤمن از ما طلب می‎کند تا آن جا که گویی بنده او هستی. در این جا این سؤال پیش می‏آید که اگر باید در برابر دوستان و کسانی که می‎خواهیم آنها را جذب کنیم ذلیل باشیم پس این حدیث چه سرنوشتی می‏یابد که می‎فرماید: خداوند همه چیز را به بنده مؤمن خود واگذاشته ولی به او اجازه نداده تا خود را ذلیل کند.(مشکاة الانوار ص 255).
 
حضرت علی(ع) پاسخ این سؤال را چنین می‎فرماید: ولی باید مراقب باشید که این کار را در غیر موضع آن به کار نبندید یا در برابر غیر احق آن انجام ندهید.(نهج البلاغه نامه 31 ص 403).
 
درباره فروتنی با دوستان ملاک‎ها و حدودی در کار است. اولاً باید کسی را که در برابر او تواضع می‎کند بشناسی، چنانکه قرآن می‎فرماید: دربرابر مؤمنان فروتنند و در برابر کافران سرکش.(سوره مائده آیه 54).
 
و سپس باید دانست چه زمان و با چه کسی باید تواضع نشان داد زیرا گروهی از مردم تواضع انسان را ارج نمی‎نهند و چنین می‎پندارند که تواضع دربرابر آنها بدین معنی است که آنها پیوسته بر حقند و برتر از مردمند، این جماعت شایستگی تواضع را ندارد.
 
دردعای مکارم الاخلاق قطعه کاملی است که انسان را به روش والای رفتار با مردم راهنمایی می‎کند. امام زین العابدین (ع) می‏فرماید: پروردگارا مرا راهنمایی کن تا با کسی که نسبت به من حیله و نیرنگ به کار برده با نصیحت و خیرخواهی معارضه کنم و کسی را که از من دوری گزیده با نیکی پاداش دهم و به کسی که مرا محروم ساخته ببخشم و در برابر کسی که با من قطع پیوند کرده پیوند برقرار کنم و با کسی که غیبت مرا کرده با یاد نیک مخالفت ورزم و کار نیک را سپاس گویم و از بدی چشم پوشم.
 
انسان باید بداند در برابر چه کسی و چگونه باید تواضع به خرج داد؟ گاهی در برابر کسی تواضع می‎کنیم که موجب فخرفروشی او به تو می‏شود و یا در برابر انسانی فروتنی می‏کنیم که موجب افزایش تکبر او می‎گردد. باید در برابر این گونه مردم تکبر به خرج داد نه تواضع و فروتنی. در حدیث آمده است که « تکبر ورزیدن در برابر انسان متکبر عبادت است».
 
معمولاً بدی‎های دوست را کسی تحمل نمی‎کند مگر کسی که روحی بزرگ و اندیشه‏ای راسخ داشته باشد و به همین سبب انسان بزرگی را نمی‏بینیم مگر آن که به سبب فروتنی و خشوع، پایگاهش درمیان مردم استوار می‎گردد. اما کسانی که بدی‏های دوستان خود را تحمل نمی‎کنند و پاسخ قطع رابطه را با قطع رابطه بیشتر می‏دهند ، انسانهای کوچکی هستند.

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

مستکبرا از نگاه قرآن

از نگاه قرآن مستکبران چه نشانه هایی دارند؟
پرسش
از نگاه قرآن مستکبران چه نشانه هایی دارند؟
پاسخ اجمالی
استکبار به معنای برتری‌خواهی، امتناع از پذیرش حق از روی عناد، بزرگ‌بینی و خودبزرگ‌بینی دروغین است. و از نگاه قرآن کریم، مستکبران دارای این ویژگی‌ها هستند: مغرور، لجوج، پیمان‌شکن، اغواگر و گمراه کننده، مخالف حق، قاتل پیامبران، و... .
 
پاسخ تفصیلی
یکی از زشت‌ترین خصلت‌های آدمی و از رذایل اخلاقی، روحیه استکبار و خودبزرگ‌بینی است. این صفت در آموزه‌های دینی ما به شدت مورد نکوهش قرار گرفته است. قرآن کریم در آیات متعدد از خطر استکبار، افکار، عقاید و عمل‌کردهای باطل مستکبران سخن به میان آورده است. از نگاه قرآن مستکبران به دلیل داشتن صفت زشت و خطرناک احساس علو و برتری و خودبزرگ‌بینی، از اطاعت و پرستش خداوند متعال امتناع می‌ورزند.
 
در این فرصت برخی از نشانه‌های مستکبران به اختصار بیان می‌شود. قبل از پرداختن به اصل موضوع به بررسی مفهوم استکبار می‌پردازیم.
 
استکبار در لغت 
 
«استکبار» به معنای برتری خواهی، امتناع از پذیرش حق از روی عناد، بزرگ‌بینی و خود‌بزرگ‌بینی دروغین است.[1] استکبار آن است که فرد اظهار بزرگى و تکبّر کند، با آن‌که بزرگ نیست.[2] بنابر این، استکبار خویی را می‌گویند که موجب می‌شود تا شخص خود را بزرگ شمارد؛ و از این‌رو، از قانون و یا هر امر معقول و عرفی، گردن‌کشی و سرپیچی می‌کند.
 
واژه‌ی استکبار و مشتقات آن در قرآن کریم 48 بار به کار رفته، و از تمام موارد کاربرد این واژه، استفاده می‌شود که استکبار ورزی، خوی و منش غیر اخلاقی و امری ناپسند و زشت است.
 
 صفات و ویژگی های مستکبران
 
مغرور و قدرت طلب بودن:[3] مستکبر در خود احساس غرور و قدرت می‌کند و کسی را در جهان بنده نیست. روحیه خودبرتربینی در آفرینش، عقل و هوش موجب می‌شود که خود را چنان پندارد که بر همه موجودات و یا هم‌نوعان خود سرآمد است و می‌بایست دیگران، در مقابل او تسلیم باشند. این احساس غرور و قدرت است که وی را از پذیرش دیگری و هم ردیف بودن باز می‌دارد. کسی که از چنین روحیه و خویی برخوردار است هرگز خود را با دیگران در یک سطح نمی‌بیند و خواهان اطاعت دیگری از خود است.
نشنیدن حرف حق:[4] قرآن کریم می‌فرماید مستکبران گوششان بدهکار حرف حق نیست. آنان هرگاه که دعوت به حق شدند، در مقابل دعوت الهی استکبار ورزیدند و به سخنان حق گوش فرا ندادند.
پیمان شکنی:[5] افراد مستکبر به هیچ عهد و پیمانی پای‌بند نیستند و به جهت خودبرتربینی، حاضر نمی‌شوند که با دیگران، برخوردی که از آنان انتظار دارند را داشته باشند. در قرآن به صراحت و روشنی بیان شده است که علت پیمان شکنی یهودیان با آن همه سوگند، جز خو و خصلت استکباری ایشان نبود.
دیگران را دروغ‌گو پنداشتن:[6] از دیگر نشانه‌های مستکبران این است که تنها خود را راست‌گو و درست کار می‌دانند و دیگران را دروغ‌گو می‌شمارند؛ از این‌رو، اگر از زبان دیگری مطالب حق و درستی را بشنوند و با آن‌که آن‌را حق و درست می‌یابند، آنان را متهم به دروغ‌گویی می‌کنند و به تکذیبشان می‌پردازند. قرآن می‌فرماید که این خصلت مستکبران موجب شد که نه تنها زمینه برای پذیرش حق در ایشان فراهم نشود، بلکه اهل حق را دروغ‌گو پنداشته و آنان را به همین عنوان از خود برانند. قرآن می‌فرماید: هنگامی که آیات ما بر ایشان خوانده شود، با خودبرتربینی و خودپسندی روی بر می‌گردانند. قرآن این روش ایشان را برخاسته پیروی از هوا و هوس دانسته می‌فرماید: هرگاه رسولی می‌آید که با خواسته‌های نفسانی ایشان همراه نیست استکبار می‌ورزند و در پی همین بزرگ‌بینی گروهی از پیامبران را تکذیب و گروهی را می‌کشند.[7]
کشتن مخالفان و پیامبران:[8] این خصلت همه مستکبران در طول تاریخ بوده که هر کسی را که مخالف هوا و هوس‌های ایشان بوده به شیوه‌های گوناگون(ترور شخصیت یا ترور فیزیکی) از صحنه اجتماع خارج کنند.
مخالفت با حق:[9] قرآن کریم تأکید می‌کند که مستکبران به جهت همین خصلت استکباری، از توحید و عبادت خدای یگانه سر باز می‌زنند؛ زیرا آن‌را مخالف خواسته‌های خود می‌بینند.
لجاجت:[10] نیتجه طبیعی خود برتربینی این است که انسان از جاده حق و حقیقت دور شود و در برابر حق به لجاجت پردازد. کسی که برای دیگری ارزش انسانی و یا اجتماعی قایل نیست و دیگری را در حد و اندازه خود نمی‌یابد، چنین شخصی هرگز سخن دیگری را نمی‌پذیرد و با او از سر گفت‌وگو وارد نمی‌شود؛ زیرا باور ندارد که دیگری بر عقل و روش معقول باشد و یا بهتر از او بفهمد و درک کند. بنابر این، یافته‌های دیگری هرچه باشد امری غیر مقعول و باطل است و می‌بایست با آن مبارزه و مخالفت ورزید. همین روحیه استکباری موجب می‌شود تا با حقی که در نزد دیگری است، به لجاجت بپردازد و آن‌را نپذیرد.

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

خضوع و فروتنی

افرادی هستند که نباید در برابر آنها هیچ گونه خضوع و فروتنی کرد؛ بلکه باید برابر آنها برتری جست مانند کفار. در برابر کافر نباید هیچ گونه تواضع کرد؛ زیراآنان  مورد بغض خداوند بوده و خود را از درجه انسانیت ساقط کرده و از هر پستی پست تر می باشند ؛ بلکه فردای قیامت آرزو می کنند که ای کاش خاک می بودند: « إِنّا أَنْذَرْناکُمْ عَذابًا قَریبًا یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْکافِرُ یا لَیْتَنی کُنْتُ تُرابًا ؛ و ما شما را از عذاب نزدیکی بیم دادیم. این عذاب در روزی خواهد بود که انسان آنچه را از قبل با دست های خود فرستاده می ‏بیند و کافر می ‏گوید: ای کاش خاک بودم (و گرفتار عذاب نمی ‏شدم)».3
 
قرآن می فرماید: « وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی ؛ و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادّی، که به گروه‏هایی از آنان داده‏ایم، میفکن! اینها شکوفه‏های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است»
 
تواضع برای متکبران
تکبر
در برابر انسان متکبر که دیگران را کوچک و خوار می کند نیز نباید متواضع بود ، زیرا :
 
اولاً ، خضوع در برابر متکبر یک نوع ذلت و خواری است که عقلاً و شرعاً ناپسند است. در حدیثی از امام صادق علیه السلام آمده است: « إِنَّ اللّه  فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ اُمورَهُ كُلَّها وَلَم یُفَوِّض إِلَیهِ أَن یَكونَ ذَلیلاً أَما تَسمَعُ اللّه  تَعالى یَقولُ: (وَ لِلّهِ العِزَّةُ وَلِرَسولِهِ وَلِلمُؤمِنینَ)؟ فَالمُؤمِنُ یَكونُ عَزیزا وَلا یَكونُ ذَلیلاً قالَ: إِنَّ المُؤمِنَ أَعَزُّ مِنَ الجَبَلِ لأَِنَّ الجَبَلَ یُستَقَلُّ مِنهُ بِالمَعاوِلِ وَالمُؤمِنُ لایُستَقَلُّ مِن دینِهِ بِشَىْءٍ؛ خداوند اختیار همه كارها را به مؤمن داده اما این اختیار را به او نداده است كه ذلیل باشد. مگر نشنیده اى كه خداى تعالى مى فرماید: عزت از آن خدا و رسولش و مؤمنین است . پس، مؤمن عزیز است و ذلیل نیست. [در ادامه] فرمودند: مؤمن از كوه محكم تر است، زیرا از كوه با ضربات تیشه كم مى شود اما با هیچ وسیله اى از دین مؤمن نمى توان كاست».4
 
ثانیاً ، تواضع برای متکبر، سبب جرأتش بر انجام و ادامه کارهای ناشایست می شود؛ چنانچه اگر در برابر او فروتنی نکنند، ممکن است متنبه شده و تکبر را ترک نماید. پس از باب امر به معروف و نهی از منکر باید در برابر او تکبر کرد.
 
تواضع فقیر برای ثروتمند
 
تواضع برابر اغنیا و ثروتمندان اگر به ملاحظه ثروت و طمع به مال دنیا از آنها باشد، مورد نهی قرآن مجید و روایات است. در قرآن می فرماید: « وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلی ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقی ؛ و هرگز چشمان خود را به نعمتهای مادّی، که به گروه‏هایی از آنان داده‏ایم، میفکن! اینها شکوفه‏های زندگی دنیاست؛ تا آنان را در آن بیازماییم؛ و روزی پروردگارت بهتر و پایدارتر است».5 در حقیقت تواضع به ثروتمندان به جهت ثروتشان خضوع به مال دنیاست که آن را مؤثر دانسته و از خدا غافل شده و این شرک به خداست.

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

تواضع همه جا جایز نیست.

بعضی ها که دیده ای شان؟ ... مقابل عالم و آدم فروتن اند ... فکر نمی کنم اینطور درست باشد، هست؟
قبول که تواضع و فروتنی خوب است و پسندیده و زیبا، اما اگر قرار باشد مقابل آدمی متکبر، آدمی مغرور اصلاً نه مقابل دشمن که دیگر نباید متواضع بود؟ باید بود؟ ... به یقین نه. تواضع انواعی دارد برای خودش که مقابل هر کسی نباید متواضع بود ...
 
تواضع در برابر خداوند
 اگر انسان یقین کند که خداوند بدون استحقاق و طلب او را خلق کرده و برایش نعمت های بی اندازه و شماره قرار داده و هرچه هست و هرچه دارد، همه از اوست؛ حالتی در نفس پیدا می شود که از آن به شکستگی و ذلت در برابر بزرگی حق تعبیر می شود. امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثى فرمود: «كَمَالُ الْعَقْلِ فِی ثَلَاثَةٍ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ وَ الصَّمْتِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ...؛ كمال عقل در سه چیز است، یكى از آنها تواضع براى خدا است...؛ زیرا هر عقل کاملی حکم به لزوم فروتنی و ذلت در مقابل مالک و خالق و منعم(نعمت دهنده) خویش می کند».1 لازمه این حالت، اطاعت و انقیاد در برابر او و سعی در فرمانبرداری او از روی اخلاص است. انسان باید همیشه به دنبال تحصیل رضای خداوند باشد و خود را همیشه در انجام وظایف بندگی مقصر ببیند؛ چون او را آن طوری که سزاوار است، نپرستیده است.
 یکی از مصادیق تواضع در برابر خداوند، شکر گزاری و تواضع در برابر نعمت های اوست. مستحب است هر وقت نعمت تازه ای به انسان رسید بلکه هرگاه به یاد نعمت گذشته افتاد، سجده شکر کند.
 انسان مؤمن نعمت را بزرگ می بیند و گرامی می دارد ، چرا که همه ی آنان از آنِ محبوب و منعم حقیقی است .
 یکی دیگر از موارد تواضع در برابر خداوند بزرگ داشتن شعائر و حرمات الهی و همچنین گرامی داشتن قرآن مجید و اسماء شریفه خداوند است که نباید بدون طهارت آنها را مس کرد و مخصوصاً نباید در دست و پا بیافتند و پا به سوی آن دراز شود .
 
تواضع در برابر پیامبر و امامان علیهم السلام
 از بالاترین آثار تواضع با خداوند، تواضع با پیغمبر و امامان علیهم السلام است؛ زیرا ایشان بندگان خاص خدا و نمایندگان و خلفای اویند و تواضع با آنها تواضع در مقابل خداست.
 از موارد تواضع نسبت به ایشان مس نکردن اسمای آنها بدون طهارت و مقدم نشدن بر قبورشان در نماز است. وقتی که نامشان برده می شود، باید با تجلیل و احترام اسمای مبارکشان را به زبان جاری ساخت و بر ایشان درود و سلام فرستاد.
 امام صادق علیه السلام در ضمن حدیثى فرمود: «كَمَالُ الْعَقْلِ فِی ثَلَاثَةٍ التَّوَاضُعِ لِلَّهِ وَ حُسْنِ الْیَقِینِ وَ الصَّمْتِ إِلَّا مِنْ خَیْرٍ...؛ كمال عقل در سه چیز است، یكى از آنها تواضع براى خدا است...؛ زیرا هر عقل کاملی حکم به لزوم فروتنی و ذلت در مقابل مالک و خالق و منعم(نعمت دهنده) خویش می کند»
تواضع با مردم
 
تواضع
اگر مردم را بدون در نظر گرفتن عناوین آنها در نظر بگیریم، همه در عرض و مساوی یکدیگرند و همگی مخلوق و مقهور و تحت تربیت رب العالمین اند و چنانچه هر کس در هر مقامی که باشد، حق تکبر کردن و بزرگی فروختن به دیگری را - عقلاً و شرعاً – ندارد؛ همچنین استحقاق تواضع و خضوع از دیگری را نیز ندارد. مانند غلامان سلطان که هیچ یک حق تکبر کردن بر دیگری را ندارد و استحقاق تواضع از دیگری نیز برای او نیست؛ چون همه مانند یکدیگرند و چنانچه اگر غلامی به دیگری تکبر کند، مورد مذمت و ملامت عقلا قرار می گیرد .
 همچنین اگر کسی توقع تواضع و فروتنی از دیگری داشته باشد، عقلا او را مذمت و ملامت می کنند؛ چون همه مانند یکدیگرند. لکن بعضی از افراد بشر عنوان ویژه ای می گیرند که عقل و شرع آن را تعظیم و امر به اکرام و احترام آن کرده است، در این صورت استحقاق فروتنی را پیدا می کنند و دیگران باید برای ایشان تواضع و فروتنی نمایند؛ مانند عنوان پدر و مادری که عقلاً و شرعاً سزاوار است فرزندانشان در برابر آنها فروتنی کنند و در حقیقت تواضع برای والدین، تواضع برای خداست؛ چرا که  آنها واسطه ربوبیت پروردگارند (خداوند به وسیله پدر و مادر کودک را پرورش می دهد) و خدا به اکرام آنها امر کرده است ؛ مانند عنوان ایمان و تقوی که باید برای هر صاحب ایمان و تقوایی فروتنی کرد؛ زیرا مؤمن وابسته به خداست و مورد نظر و اکرام اوست.2
 
تواضع ناپسند
 اگر چه تواضع در برابر خداوند و مؤمنین یکی از ارزش های انسانی و صفات پسندیده می باشد، ولی این گونه نیست که در تعالیم اسلامی، این خصلت در تمامی موارد و در مقابل تمامی افراد پسندیده محسوب شود؛ بلکه از نظر دین اسلام برخی از اقسام تواضع نکوهیده می باشند؛ چنانچه برخی از اقسام تکبر مورد سفارش قرار گرفته اند.
 
تواضع برای کافر و فاسق

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

تواضع و فروتنی

تواضع و فروتنی از صفات برجسته ای است که مورد تأکید اسلام می باشد. با ابراز تواضع خود در پیشگاه بیکران الهی، مدام به تمرین بندگی می پردازد و در برابر بندگان خوب خدا و دوستان، فروتنی دارد و در مقابل، به لحاظ اخلاقی وجود صفت کبر و خودپسندی نوعی بیماری و چالش بزرگ اخلاقی و نفسانی تلقی می شود. بیماری که باید با تواضع و فروتنی معالجه گردد.
 
در صورتی که شخص متکبر تحمل شنیدن انتقاد را دارد باید ابتدا به صورت غیرمستقیم یا مستقیم با او در زمینه رفتارش صحبت کرد و از اوخواست که رفتار خود را شایسته کند. چرا که در اکثر موارد که انسان ناخواسته به تکبر و خود برتربینی مبتلا می شود، اگر از ناحیه دوستان و نزدیکان به بدی و زشتی این صفت آگاه و ملتفت شود، به راحتی می تواند این صفت را از بین برد. به عنوان مثال در شیوه غیرمستقیم می توانید وقتی او دارد از خودش تعریف می کند و یا کاری را انجام می دهد که نشان دهنده این صفت است، به شوخی به او بگویید: «شما که همیشه هوای خودتان را دارید»؛ یا «چه قدر از خودتان تعریف می کنید» و.. . تا متوجه شود که رفتارش توجه دیگران را به خود جلب کرده و دیگران او را آدم خودبین و متکبری می دانند.
 
در شیوه مستقیم هم می توانید برای این که ابتدا ظرفیت پذیرش انتقاد را در مخاطب به وجود بیاورید ابتدا از او تعریف کنید و از امتیازات و صفات خوبش بگویید و بگویید که به او علاقه دارید و قصد بدی ندارید. آن گاه اشاره کنید که این رفتار او باعث می شود که دیگران نظر بدی نسبت به او داشته باشند و شخصیت او در نظر دیگران پایین بیاید.
 
اما اگر امیدی به اصلاح او ندارید، بهترین کار برای این که ناراحتی و درگیری پیش نیاید یا رفتار او به شما سرایت نکند این است که، در حد امکان ارتباط خود را با او کم کنید؛ تا هم تحت تأثیر رفتار او قرار نگیرید و هم این که حرف ها و حرکات او باعث رنجش و ناراحتی شما نشود و همچنین با این کار به بدی و زشتی رفتارش پی برد.
 
یکی از راه هایی که در احادیث برای مقابله و برخورد با متکبر بیان شده است، روش مقابله به مثل می باشد. در این روش انسان با روشی مشابه آنچه که فرد متکبر در رفتارش سر می زند، با متکبر رفتار می کند و سعی می کند تا با این کار او را نسبت به زشتی عملش آگاه کند.
 
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می فرمایند:
 
«اذَا رَأَیتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ امَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ، وَ اذَا رَأَیتُمُ الْمُتَکبِّرِینَ فَتَکبَّرُوا عَلَیهِمْ، فَانَّ ذَلِک لَهُمْ مَذَلَّهٌ وَ صَغَارٌ»[1]؛
 
«آن گاه که به انسان های مؤمن متواضع برخوردید، با آنان تواضع کنید، ولی اگر به انسان های متکبر برخورد نمودید با آنان تکبر ورزید. زیرا این روش، برای آنان خواری و حقارت می آورد».
 
همان طور که گفتیم هدف از تکبر در برابر متکبر متوجه کردن و بیداری بخشیدن به او در برابر این صفت ناپسند می باشد. در واقع با این کار می خواهیم این صفت بد در او برطرف شود. در منابع دینی از فروتنی در برابر فردی که خود را بزرگ می پندارد و به دیگران به دیده تحقیر می نگرد منع و نهی شده است زیرا این گونه تواضع، موجب پستی و ذلت مسلمان است. به علاوه تواضع در برابر انسان خودبین و متکبر، چه بسا عامل افزایش حالت تکبراو می گردد و چنین گمان می کند که واقعاً بزرگ و برتر و لایق تکریم و احترام دیگران است. در نتیجه خودداری از فروتنی در برابر متکبر موجب آن می گردد که وی به خود آید و متنبه شود و دست از کارهای ناپسندش بردارد و از بند اسارت نفس رهایی یابد. ازاین روی، نه تنها در برابر چنین انسانی نباید تواضع کرد، بلکه یکی از مواردی که تکبر برای مؤمنان جایز و روا شمرده شده است، تکبر در برخورد با متکبران است.
 
بنابراین اگر امیدی برای هدایت و آگاه کردن متکبر نسبت به تکبرش ندارید، سعی کنید اولًا با کم کردن ارتباط خود را از ترکش های این صفت ناپسند مصون بدارید و ثانیاً چنانچه روایات نیز اشاره دارند، با رفتاری مشابه (متکبرانه) او را به زشتی و بدی عملش راهنمایی کنید.

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

تکبر

"تکبر" از دید قرآن و احادیث/ پیامبر(ص) چه کسی را دیوانه حقیقی معرفی کرد؟
چرا باید آدمی بزرگی بفروشد و تکبر ورزد؟ و انسانی که آغازش نطفه‏ ای ناچیز و پایانش مرداری گندیده است پس چرا تکبر؟!
قرآن می‎فرماید: "ان الله لا یحب المتکبرین" (سوره نمل آیه 22) یعنی خداوند متکبران را دوست ندارد. آری خداوند تکبر و خود بزرگ بینی را دشمن می ‏دارد، زیرا همچنان که تواضع زمینه دوستی را تشکیل می ‏دهد، تکبر زمینه پراکندگی و جدایی را به وجود می‎ آورد. خداوند در کتاب خود فرموده است «من آنان را که از روی کبر دعوی بزرگی کنند از آیات رحمتم رویگردان کنم.» ( سوره اعراف آیه 146).
 علت حقیقی تکبر دو چیز است:
1- احساس حقارت و خواری؛ کسی از این احساس برخورداراست سعی می‏ کند با تحمیل کردن خود بر دیگران آن را جبران کند.
2- احساس بزرگی و برتری جویی.
 
از آن جا که انسان متکبر احساس حقارت و کوچکی می ‏کند، می‎ کوشد با اقدامات مختلف به دیگران ثابت کند که از آنها بزرگتر و برتر است. شاهان و حکمرانان سرکش و مفسد و فرورفته درورطه تکبر و غرور از این قبیل هستند.
 
امام صادق(ع) می ‎فرماید: هیچ انسانی تکبر یا گردنکشی نکرد مگر به واسطه ذلت و حقارتی که در خود یافت.
آن حضرت در حدیثی دیگر می‎ فرماید: آن که مردم را کوچک شمارد و بر آنان بزرگی فروشد جبار است.
و باز می ‎فرماید: وارد بهشت نشود آن که در دلش به اندازه دانه خردلی تکبر باشد.
تکبّر تنها از آن خداست، کبریا تنها شایسته ذات حق است و او را شریکی نیست و آن که تکبر ورزد در حقیقت با خداوند در این باره ستیز و کشمکش برخاسته است.
خداوند در حدیث قدسی می ‎فرماید: «کبریا پوشش من است و هرکس بر سر این پوشش با من کشمکش کند او را بی باکانه به دوزخ افکنم.(کنز العمال ج 74).
 پیامبر خدا(ص) نیز می ‎فرماید:«چه بد بنده ‏ای است آن که تکبر ورزد و برتری جوید او خدای جبار و برتر را از یاد برده است. چه بد بنده ‏ای است آن که خودستایی و غرور پیشه کند. او خدای بزرگ و متعال را ازیاد برده است. چه بد بنده ‏ای است آن که در بی خبری و فراموشی به سر برد. او گورهای پوسیده و ویران را از یاد برده است. چه بد بنده ‏ای است آن که گردنکشی و طغیان کند وآغاز و انجام خود را از یاد برده است».
 آری... انسان متکبر خداوند جبار و اعلی را از یاد برده است وگرنه تکبر نمی ‏ورزید و برتری نمی ‏جست! به همین دلیل عجیب نیست وقتی گفته می‎ شود که انسانهای متکبر در رستاخیز به صورت «ذره» محشور می‌‏شوند و مردم آنها را لگد می‎ کنند و از سرِ درد فریادشان به آسمان بلند می‎ شود اما دیگر دیر شده است و « هنگام گریز نیست».
 
اگر به راز اهتمام اسلام به زودودن تکبر از لوح جان مردم عمیقاً بیندیشیم به این حقیقت پی خواهیم برد که:« همه سرکشی‏ها و طغیان‏ها ناشی از تکبر یک فرد یا یک عده است». آیا این تکبر و خود بزرگ بینی نیست که استعمار و استثمار را پدید می‎اورد؟!
 
آری تکبر نه تنها دوستی‏ها را به تباهی می‌‏کشاند بلکه ملت‏ها را نیز تباه و بیچاره می‎ کند. اینجاست که اسلام با تکبر در سرچشمه آن می‏ جنگد یعنی در دل انسان فردی و انسان اجتماعی.
امام علی(ع) می ‏فرماید: «در غرور مرد همین بس که به وسوسه ‏های نفس خویش اعتماد کند و در عیب و من قصت مرد همین بس که خود را بزرگ بشمارد» در جایی دیگر می‏ فرماید: آن که به مردم بزرگی فروشد خوارشود.
و نیز می ‎فرماید: بدترین آفت خرد کبر است.
هیچ خردمندی را نمی ‏یابیم که به مردم بزرگی فروشد بلکه این سبک سران هستند که خود را از همه باهوش‏تر و برتر می ‏دانند، اینان به اندک دانشی که دست می ‏یابند یا به کمترین منصبی که می‎ رسند غرور و تکبر وجودشان را فرا می‏ گیرد؛ چنان که گویی زمین را شکافته و یا سر به کوهها ساییده‏اند.
 در حدیث شریف آمده است: به میزانی که تکبر به دل انسان راه یابد کم یا زیاد به همان میزان از خرد او کاسته می ‏شود.
 
جامعه انسان متکبر را دشمن، و همنشینی و مصاحبت با اشخاص متکبر را که پیوسته از خود دم می‎زنند و جز ضمیر «من» از زبانشان نمی ‏شنوی، ناخوش می ‏دارد.
امام علی(ع) می ‏فرماید: از رفتار خداوند با ابلیس پند بگیر، زیرا عمل طولانی و تلاش پیگیر او را نادیده گرفت او شش هزار سال است که معلوم نیست از سالهای دنیا بوده یا آخرت، خداوند را عبادت کرده بود.
وقتی خداوند ابلیس را با آن که شش هزار سال عبادت کرده بود، خوار و بی مقدار کرد، چون فقط لحظه ‏ای تکبر ورزید آیا دیگران را اگر تکبر و گردن فرازی کنند به بهشت خواهد برد؟

پنج شنبه 13 خرداد 1400برچسب:,

|

بیت کوین

بیت کوین چیست؟
وچگونه  باعث کمبود برق و گاز می شود؟
 
برای درک بهتر مطلب به زبان بسیار ساده و عامیانه، این مطلب بیان می گردد
 تصورکنید که چند نفر، اسم فامیل بازی می کنند و  مثلا مقداری تنقلات و آجیل یا میوه در وسط، بعنوان جایزه قرار داده باشند.
یک نفر یک حرفی می گوید و بقیه باید با آن حرف یک اسم را حدس بزنند. 
هر کسی زودتر، اسم درست را حدس بزند، برنده است و بعنوان پاداش یک امتیاز به آن تعلق می گیرد.
بعد نفر بعد یک حرف جدید می گوید و دوباره این روند ادامه پیدا می کند.
 
فرض کنید این بازی آنقدر ادامه پیدا کند تا مثلا جمع امتیازات به ۱۰۰برسد.
در اینجا یکی ممکن است ۳۰امتیاز، یکی دیگه ۵۰امتیاز یا ۱۰امتیاز گرفته باشد.
 
هر فرد بر اساس امتیازی که بدست می آورد می تواند از این تنقلات یا میوه یا آجیل استفاده کند. ویا حتی امتیاز خود را به دیگران که امتیاز ندارند یا امتیاز کمتری دارند بفروشید تا آنها نیز بتوانند از آن خوراکی ها استفاده کنند.
در این حالت این امتیاز ارزش پیدا می کند و قابل تبادل است.
 
بیت کوین نیز به نوعی به همین صورت است
یعنی بیت کوین صاحب و مالک خاصی ندارد و همه افراد در کل جهان می توانند در این مسابقه شرکت کنند. 
 
در بیت کوین یک فرمول ریاضی بصورت معادل داده میشود. همه افراد عضو باید آن عدد را حدس بزنند، کسی که زودتر عدد را حدس بزند امتیاز می گیرد. بعد یک معادله دیگر داده میشود و این عمل آنقدر ادامه پیدا می کند تا به ۲۱میلیون واحد برسد. 
این واحد های کسب شده قابل خرید و فروش است.
مثلا در حال حاضرهر بیت کوین یک میلیارد تومن ارزش دارد.
 
در بیت کوین هر ۱۰ دقیقه یک معادله داده میشوند و بقیه باید در ظرف این ده دقیقه جواب درست را حدس بزنند (معادله به نحوی طراحی میشود که در مدت ده دقیقه پاسخ آن حدس زده شود نه کمتر، نه بیشتر) و اولین کسی که درست حدس بزند آن امتیاز را کسب کرده است. و این روند تا رسیدن به حد ۲۱ میلیون واحد به همین روال ادامه می یابد‌.
 
به افرادی که در استخراج بیت کوین شرکت می کنند« ماینر» می گویند.
هر ماینر از یک وسیله یا کامپیوتر برای اتصال و نظارت استفاده می کند که «نود» نامیده میشود.بعضی از نودها شرایطی ویژه دارند که به آنها «نود ماینینگ» می‌گویند.
 این نودها مجموع امتیازات گرفته شده را جمع آوری و در یک بسته قرار می دهند که«بلاک» نام دارد. این باک ها مانند زنجیر به هم پیوسته هستند.
 
سوال؟
خوب حالا این بیت کوین چه ربطی به برق دارد؟
چون رقابت بر سر کسب امتیاز زیاد است و هرکسی زود تر عدد را حدس بزند؛ امتیاز را می گیرد. بنابر این نیاز به یک دستگاه پردازنده قوی برای گرفتن امتیاز هست. از این رو هر سیستمی که سرعت پردازش بیشتری داشته باشد؛امتیاز بیشتری می گیرد. به نحوی که cpu های معمولی جوابگوی آن نیست. از این رو پردازشگر خیلی قوی نیاز  است.  پردازشگر قوی، برق بسیار زیادی لازم دارد و آنقدر گرم میشوند که نیاز به فن های بزرگی برای خنک کردن دارند و آنقدر سرو صدا تولید می کنند که در بیرون از مناطق مسکونی قرار داده میشوند. این سیستم های قوی ای‌سیک (ASIC) نام دارند. 
 
چند نکته در این رابطه مهم است
1- در حال حاضر استفاده از کامپیوتر های معمولی جوابگوی استخراج بیت کوین نیست.
2 - برای استخراج بیت کوین باید از اینترنت خانگی(ADSL) استفاده کرد
3 - حتی یک لحظه نباید اینترنت و برق قطع شود.
4 - برای استخراج بیت کوین نیاز به برق قوی و برق خیلی زیادی است.
5 - برای حفظ ارزش بیت کوین هر ۴سال یک بار واحد کسب شده بیت کوین نصف میشود. بنابر این درصد امتیاز گیری سخت تر می شود و به همان نسبت ارزش بیت کوین بالاتر می رود. که به این عمل«هاوینگ» می گویند.
این عمل در اردیبهشت امسال اتفاق افتاد و همین مسئله باعث بالارفتن قیمت آن شد.
 
 

سه شنبه 11 خرداد 1400برچسب:,

|

دینداران احمق

وقتی روستایی بهداشت و حمّام و مدرسه ندارد و تو به آنجا بروی و مسجد بسازی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی مردمی گرسنه و بیکار باشند، و به نان شب محتاج  تو آنها را شب و روز نصیحت به تقوا و پرهیزکاری و قناعت می‌کنی، تو یک دیندار احمقی !!!!
وقتی عدّه‌ای از دختران و زنان جامعه ما به سبب فقر اقتصادی یا فرهنگی، تن فروشی می‌کنند، و تو  اصلاً رگ گردنت کلفت نمی‌شود، ولی اگر روسری همین افراد در خیابان کمی از سرشان عقب برود،  رگ گردنت کلفت می‌شود و عَربده می‌کشی، تو یک دیندار احمقی !!!!
اگر مدارس ما در سیستان و بلوچستان و کرمان و خراسان جنوبی و هرمزگان بعد از۴۳ سال انقلاب هنوز سرویس بهداشتی ندارد، وسیله گرمایی ندارد، و حتی معلم ندارد ولی تو فقط به فکر فرستادن یک روحانی برای تبلیغ دین به آنجا هستی؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
وقتی سنّ فحشا در دختران جامعه به ۱۳ سال رسیده ، و تو نگران نیستی، و کاری نمیکنی ولی ناراحت می‌شوی از اینکه دختران و زنان برای نگاه کردن مسابقه فوتبال به استادیوم بروند، تو یک دیندار احمقی!!!!
اگر به این همه حجم دزدی، اختلاس و رشوه و فساد ِ اقتصادی در میان ِ مسئولین ِ ریز و درشت در این کشور، اعتراضی نمی‌کنی، ولی تحمّل آب بازی بچّه‌های نوجوان و جوان را در پارک‌های شهر نداری و یا از برگزاری کنسرتِ موسیقی در شهر غصه میخوری، واقعاً غصّه بخور چون تو یک دیندار احمقی!!!!!
اگر به کارگران ۶ماه بی‌حقوق مانده، دانشجو و معلّم و هر کس دیگری که مشکل ِ صنفی دارد اجازه یک فریاد یا اعتراض ِ ساده را به بهانه تشویش اذهان ِعمومی یا تضعیف ِ امنیّت ملّی نمی‌دهی، ولی به اعتراضات سیاسی و اجتماعی مردم انسوی دنیا حق میدهی و حمایت میکنی تو یک دیندار احمقی 
وقتی از ورشکسته شدن صنایع داخلی بخاطر تورم و گرانی دلار و قوانین دست و پا گیر گمرکی در ورود مواد اولیه صنایع بی‌خبری از طرف ِ دیگر میلیارد میلیارد ورود ِ کالاهای قاچاق و اتومبیل‌های لوکس در روز ِ روشن از مرزهای مجاز و گمرکات کشور تو را تحریک نمی کند؛ تو یک دیندار احمقی!!!!
اگر کودکان سرزمینمان در فقر وفلاکت غوطه‌ور هستند و در سرما و گرما زیر کپرها و سیاه چادر زندگی می‌کنند تو سنگ قبر امامان را طلا کاری میکنی تو یک دیندار احمقی!!!!

دو شنبه 10 خرداد 1400برچسب:,

|

فایده و لزوم پارتنر

آیا داشتن شریک‌های جنسی متعدد مفید است؟

روابط انسان‌ها در طول تاریح بسیار پیچیده‌تر از تک‌همسری سنتی بوده است

در سال ۲۰۱۹، در برنامه واقع‌نمای ( reality show) تلویزیونی لاو آیلند (جزیره عشق)، ایمی هارت از کورتیس پریچارد که با او در رابطه بود ‌پرسید: "رابطه انحصاری برای تو چه معنایی دارد؟" کورتیس بدجور گیر افتاده بود و ایمی هم این را می‌دانست. کورتیس پنهان از چشم ایمی دختران دیگر را بوسیده بود. ایمی با فصاحت و خونسردی مشکلات رابطه‌شان را بازگو کرد و کورتیس در صندلی خودش فروتر می‌رفت. ایمی با این شروع کرد که چطور ممکن است کورتیس همزمان احساس عاشقانه به دو نفر داشته باشد و اینکه چقدر به کورتیس نیاز داشته و او ایمی را به حال خود رها کرده است. پیش‌فرض ایمی این بود که رابطه عاشقانه فقط شامل دو نفر است و کورتیس این قاعده را زیر پا می‌گذارد. ولی آنچه ما درباره روابط انسانی می‌دانیم این است که از نظر تاریخی، این روابط بسیار پیچیده‌تر از رابطه تک‌همسری هستند که عرف بیشتر جوامع امروزی دنیا است.

 در چندهمسری توافقی طرف‌های رابطه مجازند ارتباط با دیگران را تجربه کنند

آیا ممکن است به ریشه‌های چندهمسری خود بازگردیم؟

"چندهمسری توافقی" (CNM) به دو طرف اجازه می‌دهد آزادانه با دیگران رابطه داشته باشند، این می‌تواند هر نوع رابطه‌ای باشد، از رابطه عاشقانه چندطرفه گرفته تا مبادله همخواب (سوئینگ) و سایر اشکال رابطه "باز". یکی از ویژگی‌های تعیین‌کننده چندهمسری توافقی صرف نظر از ماهیت آن، این است که طرف‌های رابطه در مورد حدومرزها صحبت و توافق می‌کنند، مثل اینکه تا کجا می‌توانند پیش بروند یا کی و کجا.

شیطنت‌های کورتیس در این تعریف نمی‌گنجد چون ایمی با آنها موافقت نکرده است. با این حال وجود رابطه چندهمسری در اقلیتی قابل‌توجه از مردم ممکن است رفتار کورتیس را توضیح دهد. با وجود رواج تک‌همسری، انسان‌ها وسوسه‌ این را دارند با کسانی که شریکشان نیستند، رابطه جنسی داشته باشند.

جاستین لمیلر، روان‌شناس، از چهار هزار آمریکایی خواست برای کتابش به نام "به من بگو چه می‌خواهی"، خیال‌پردازی‌ و هوس‌های جنسی خود را بازگو کنند. رابطه جنسی سه نفره، با اندک تفاوت‌هایی، پرطرفدارترین خیال پردازی شرکت‌کنندگان در نظرسنجی بود.

  رابطه سه‌نفری با فاصله زیاد رایج‌ترین تخیل جنسی است

ایمی مویس استادیار روانشناسی دانشگاه یورک در تورنتوی کانادا می‌گوید: "اگر همه افرادی را که در رابطه‌ای هستند در نظر بگیریم، حدود پنج درصد را می‌توان چندهمسر توافقی تعریف کرد".

اگر افرادی را در نظر بگیریم که چندهمسری توافقی را امتحان کرده‌اند، این رقم افزایش پیدا می‌کند: "۲۱ درصد افراد موقعی در زندگیشان چندهمسر بوده‌اند". برای روشن‌تر شدن این نسبت، ۲۱ درصد اندکی کمتر از درصد خانوارهای آمریکایی است که در خانه به زبان دیگری غیر از انگلیسی صحبت می‌کنند (۲۱.۹ درصد).

ایمی مورس استادیار روانشناسی دانشگاه چپمن در کالیفرنیا می‌گوید: "اگر این درصد بیشتر از این هم باشد من تعجب نمی‌کنم. چیزی به نام مطلوبیت اجتماعی توضیح می‌دهد چرا مردم کمی محافظه کارانه به پرسش‌ها پاسخ‌ می‌دهند. ممکن است مثل این باشد که فرد در اینکه چقدر در روز میوه و سبزی می‌خورد اغراق کند یا مقدار الکلی را که می‌نوشد کمتر از حد واقعی ارزیابی کند".

برای اقلیتی به این بزرگی در حال حاضر ممکن است در حال حاضر در برخی کشورهای دنیا امکان ملاقات با شریکان جنسی که هم‌خانه‌شان نباشند کم باشد؛ به دلیل مقررات مقابله با شیوع کرونا که تعاملات احتماعی را محدود کرده‌اند. کسانی که در رابطه چندهمسری توافقی هستند ممکن است لاجرم وقت بیشتری را با کسی بگذارنند که با او در یک خانه زندگی می‌کنند و از طرف دیگر عادت کنند که شریکان جنسی را که با آنها زندگی نمی‌کنند کمتر ببینند. معلوم نیست این بر سلامت آنها چه تاثیری می‌گذارد با این حال تحقیقاتِ کاملا نشان داده‌اند که رابطه از راه دور هم می‌تواند راضی‌کننده باشند. روانشناسی اجتماعی به ما می‌گوید در مواقع عادی، برخلاف دوران کرونا، کسانی که در رابطه چندهمسری توافقی هستند ممکن است نسبت به تک‌همسرها مزایایی داشته باشند.

برخی تفاوت‌های زیست‌شناختی مدکر و مونث در انسان را دلیل چندهمسری انسان می‌گیرند برخی دلیل تک‌همسری

تک‌همسری از چه زمانی آغاز شد؟

اینکه تک‌همسری در انسان از چه زمانی آغاز شد محل بحث است. بعضی از انسان‌شناسان به عنوان دلیل چندهمسریِ انسان به این اشاره می‌کنند که ثنویت (دودیسی) جنسی در اجداد انسان بسیار بارز بوده، یعنی تفاوت‌های مذکر و مونث فراتر از اعضای جنسی است مثل اندازه و وزن و صفات دیگر. از نظر آنها تفاوت زیاد دو جنس به این معنی است که یک یا هر دو جنس زیر فشار انتخاب جنسی هستند. در بعضی گونه‌ها مانند گوریل، نرهای بزرگ‌تر احتمالا از نظر جنسی موفق‌ترند چون از بزرگی جثه خود برای از میدان به در کردن نرهای رقیب استفاده می‌کنند. در گوریل کوهستان، نر غالب ۷۰ درصد کل جفت‌گیری‌ها را به انحصار خود در می‌آورد و یک جامعه چندزنی (پلی‌ژنیک یا جامعه‌ای که یک نر با چند ماده جفت‌گیری می‌کند) شکل می‌دهد.

اما دودیسی جنسی همیشه به یک شکل عمل نمی‌کند. موجوداتی که از نمایش‌های خودنمایانه جذابیت‌های جسمانی استفاده می‌کنند، مثل پرندگانی که دم‌های چتری زیبا دارند یا ماهی‌ها با رنگ‌های متنوع و درخشان، بجای جنگیدن با رقیبان، برای جلب توجه جفت رقابت می‌کنند. یک تفاوت اینجا این است که برخلاف انسان، این گونه‌ها اغلب اجتماعی نیستند بنابراین یک نر یا ماده نمی‌تواند همه جفت‌های بالقوه را در محدوده خود کنترل کند.

شواهد بجا مانده در سنگواره‌های انسان‌های باستان پراکنده‌اند، از این رو برای استدلال عکس هم از منطقی مشابه استفاده می‌شود: تفاوت دو جنس در انسان باستان مثل ما بوده و این را بررسی‌های فسیلی مختلف هم توجیه می‌کند و به همین دلیل تک‌همسر شدن انسان ممکن است بسیار زودتر اتفاق افتاده باشد.

از تنوع و حتی عدم تنوع کروموزوم Y در انسان برای این استدلال استفاده شده که انسان تا همین اواخر موجودی چندزنی بوده است. اما انسان‌شناسان این شواهد را زیر سوال می‌برند ولی برخی هم این را مطرح کرده‌اند که شباهت نسبی یافته‌های ژنتیکی مردان نشان می‌دهد، در گذشته، تعداد کمی از مردان جفت‌گیری کرده‌اند. اخیرا این تنوع ژنتیکی بیشتر شده که نشان می‌دهد به دلیلی تک‌همسری، مردان بیشتری قادر به جفت‌یابی بوده‌اند. از شواهد باستان‌شناسی می‌دانیم که انسان باستان در گروه‌های خانوادگی کوچک، نزدیک و چندنسلی زندگی می‌کرده است.

نهاد اردواج بعد از ظهور مفهوم مالکیت خصوصی زمین رواج یافت

مدل‌سازی‌های کامپیوتری نشان می‌دهند که انسان شکارچی-گردآور برای حفظ جمعیت خود نیاز داشته با افرادی خارج از گروه خود جفت‌گیری کند. به همین دلیل باید بین گروه‌های مختلف شکارچی-گردآور، جفت‌گیری وسیع اتفاق می‌افتاده و داشتن خانواده‌ای که نسب ژنتیکی همه اعضای آن کاملا مشخص باشد، غیرممکن بوده است.

این مدل نشان می‌دهد انسان شکارچی-گردآور مستمرا تک‌همسر بوده و زوج‌ها تا زمان از شیر گرفتن فرزند، منحصرا با هم بودند و بعد به دنبال شریک جدید می‌رفتند. معلوم شده که این برای انسان امروزی مذکر از نظر جنسی سودمند بوده و ممکن است دلیل علاقه بیشتر مردان به رابطه باز باشد.

تحقیق لمیلر درباره خیال پردازی‌های جنسی نشان داد مردان به سکس گروهی بیشتر علاقه دارند (۲۶ درصد مردان در مقایسه با ۸ درصد زن‌ها). روند مشابهی هم در دیگر انواع "سکس جمعی" دیده می‌شود، مثل علاقه به سکس‌پارتی یا باشگاه‌های تبادل هم‌خواب (۱۷ درصد مردها در مقایسه با ۷ درصد زن‌ها). اما زنانی که به چنین خیال‌پردازی‌هایی علاقمندند احتمال بیشتری دارد که آنها را محقق کنند. در همین افراد، کسانی که گفته‌اند در سکس جمعی شرکت کرده‌اند، ۱۲ درصد مرد و شش درصد زن بوده‌اند. بنابراین به نظر می‌رسد احتمال اینکه زن‌ها این فرصت‌های مناسب را بدست بیاورند بیشتر است.

آنچه می‌دانیم این است که در ۸۵ درصد جوامع امروزی دنیا اشکالی از رابطه چندهمسری مجاز شمرده می‌شود. حتی انجیل عهدعتیق هم پر از اشاره به چندهمسری است. با این حال در بسیاری از جوامع مبنا هنوز تک‌همسری است. اگر چه عادی و رایج، از هر منظری که نگاه کنید، انسان در طول تاریخ به این شکل تک‌همسر نبوده که ما هستیم. پس چرا تک‌همسری پیش‌فرض تمام عمر تلقی می‌شود؟

ایمی مورس می‌گوید "جواب کوتاه و روشن به این سوال بدون اشاره به رسانه دشوار است" و بر نقش فرهنگ و هنر در شکل‌گیری ما تاکید می‌کند: "اکثر ما وقتی کودک بودیم والدین‌مان یا ازدواج کرده بودند یا سعی می‌کردند تک‌همسر باشند. در بسیاری از جاهای دنیا نهاد ازدواج را داریم. ازدواج همان زمانی آغاز شد که انسان‌ها شروع به تصرف زمین کردند و آن را مال خود خواندند، این راهِ مشخصی بود برای کنترل اموال و انتقال آن به خانواده خود. از آن زمان به زوج غیرهمجنس‌گرا اولویت دادیم".

 فیلم کمدی "باب و کرول و تد و آلیس" مخصول ۱۹۶۹

آیا داشتن رابطه‌های متعدد بهتر است؟

تحقیقات در زمینه چندهمسری توافقی به کرات نشان داده‌اند زوج‌های که تمایلات جنسی مختلف دارند می‌گویند با داشتن چند شریک جنسی وضعیت بهتری دارند. ایمی مویس می‌گوید: "در رابطه، علائق دو شریک جنسی اغلب ناهمخوانی دارد. با این حال شاید در کل، کسانی که شریک‌های جنسی متعدد دارند رضایت بیشتری داشته باشند. اگر تمایل به رابطه جنسی با دیگران دارید، ممکن است سالم این باشد که آن را کشف کنید".

مطالعات بزرگ و درازمدت تابحال نقطه ضعف تحقیقات چندهمسری توافقی بوده، به این شکل که کسانی که تصمیم دارند روابط خود را باز کنند چندین سال پیگیری شوند، حتی قبل از اینکه اولین مکالمه را در این باره با شریک زندگی خود شروع کرده باشند.

با این حال بعضی تحقیقات شروع به پر کردن این خلا کرده‌اند. در یک تحقیق، به افراد کنجکاو درباره چندهمسری توافقی و کسانی که هیچوقت قصد باز کردن رابطه خود را نداشته‌اند یک سری پرسش‌نامه داده شد، درباره رابطه و رضایت جنسیشان. در ابتدا هیچکدام از آنها باب صحبت در باره رابطه با دیگران را با شریک جنسی‌شان نگشوده بودند. در انتها از آنها سوال‌های مشابهی درباره میزان رضایتشان از زندگی عاشقانه‌شان پرسیده شد و همچنین باید می‌گفتند آیا رابطه خود را باز کرده‌اند یا خیر.

سامانتا جوئل استادیار روانشناسی اجتماعی در دانشگاه وسترن کانادا می‌گوید: "رضایت افرادی که می‌خواستند رابطه‌شان را باز کنند و این کار را انجام دادند به میزان قابل‌توجهی بیشتر بود. رضایت افرادی هم که در این باره فکر کرده بودند ولی انجام ندادند کاهش پیدا کرد ولی نه چشمگیر".

خانم جوئل می‌گوید افزایش رضایت کسانی که به چندهمسری توافقی روی آورده‌اند، ممکن است به دلیل "اثر پسایی" باشد؛ رابطه جنسی باکیفیت‌تر با شریک دوم، رضایت از شریک اولیه را دوباره زنده می‌کند چون ناگهان این فشار از روی فرد برداشته می‌شود که باید تنها منبع تامین لذت باشد: "می‌دانیم کسانی که از زندگی جنسی خود راضی‌ترند، ارتباط بهتری هم با هم دارند. چندهمسری توافقی بدون گفتگو درباره حدومرزها بسیار سخت است در حالی که در زوج‌های تک همسر، این گفتگوها در باره حد و حدود اغلب بوجود نمی‌آیند".

در چندهمسری توافقی افراد ممکن است نقش‌هایی متفاوت با یکدیگر را به عهده بگیرند

رضایت عاطفی -احساس امنیت، نزدیکی و مراقبت- با گذشت زمان در روابط عادی افزایش پیدا می‌کند اما خودجوشی و هیجان که با انگیزش جنسی مرتبط است کاهش پیدا می‌کند.

روندا بالتزارینی روان‌شناس دانشگاه یورک می‌گوید: "ابتدا سکسی و پرشور است ولی بعد قابل پیش‌بینی می‌شود. حفظ تازگی سخت است و شهوت از میان می‌رود".

خانم بالتزارینی کسی را مثال می‌زند که با شریک اصلی‌اش زندگی‌ می‌کند، قانونا با او ازدواج کرده، بچه دارند و مسئولیت‌های زندگی تک همسری را به عهده دارد. با در نظر گرفتن تمام آنچه باید در چنین زندگی‌ای انجام گیرد، نیاز به پیش‌بینی‌پذیری زیاد است و این سکسی نیست. شریک جنسی دوم ممکن است در هیج‌یک این مسئولیت‌ها مشارکت نکند و به این ترتیب ممکن است هیجان رابطه کاهش پیدا نکند. در نتیجه شریک‌های جنسی غیراصلی گرایش به سکس بیشتر با مسئولیت کمتر دارند.

خانم جوئل می‌گوید: "به نظر من مسئله اصلی ایجاد توازن بین نو بودن و امنیت است. چندهمسری توافقی درازمدت روشی است برای تامین همزمان هر دو نیاز و تنها راه هم نیست ولی روشی است که برای بعضی جواب می‌دهد".

آیا در چندهمسری توافقی مسئله حسادت مطرح است؟

چگونه می‌توان با حسادت کنار آمد؟

خانم مویس می‌گوید منافع چندهمسری توافقی وقتی به حداکثر می‌رسد که هر دو شریک اصلی، انگیزه‌ای قوی برای پشتیبانی از رضایت یکدیگر داشته باشند: "به نظر می‌رسد چیزی مثل یک خواسته اصلی وجود دارد که فرد همسرش را از نظر جنسی راضی ببیند ولی این خود او نباشد که این کار را انجام می‌دهد. وقتی می‌بینند شریک اصلی‌شان از رضایت آنها انگیزه می‌گیرد، در برآورده کردن نیازهایشان بیشتر احساس راحتی می‌کنند".

این توصیفِ یک مفهوم روان‌شناختی است به نام "هم‌لذتی" ( compresion)؛ لذت بردن از لذت دیگری. احتمالا این مفهوم بیرون روابط عاشقانه آشناتر است، مثل لذت بردن از دیدن اینکه کسی هدیه بگیرد، اما هم‌لذتی می‌تواند شامل لذت بردن از دیدن رضایت جنسی فرد دیگر هم بشود.

اما آنها که در چندهمسری توافقی هستند چگونه بر حسادت غلبه می‌کنند؟ کاترین اومر پژوهشگر دانشگاه هاوایی پاسیفیک و همکارانش هم‌لذتی را هم در زوج‌های تک‌همسر بررسی کردند هم در چندهمسرهای توافقی. آنها می‌نویسند مردان، حسادت از خیانت جنسی را بیشتر از خیانت عاطفی احساس می‌کنند. طبق نظریه‌های تکاملی، همین انتظار هم می‌رود که مردان انگیزه بیشتری داشته باشند که بدانند پدر بچه‌هایشان هستند در حالیکه شناختن مادر بچه برای زنان کار پیچیده‌ای نیست.

خانم اومر می‌گوید زنان احتمالا از خیانت عاطفی بیشتر احساس حسادت می‌کنند. به دلیل فشارهای تکاملیِ بزرگ کردن بچه، زنان بشدت تمایل دارند شریک مرد، نزدیکشان باشد تا در دوران شیردهی، غذا و محافظت فراهم کند. ولی اگر مرد از نظر عاطفی روی زن دیگری سرمایه‌گذاری کند، دیگر نمی‌تواند بهترین غذا، مراقبت و سرپناه را برای مادر شیرده فراهم کند.

آیا مشخص بودن پدر بچه یکی از عواملی بوده که تک‌همسری را در طول تاریخ پیش برده است؟

چرا بعضی چندهمسری را انتخاب می‌کنند؟

شواهدی هست که بعضی‌ها ممکن است در مدیریت همزمان چند رابطه، بهتر از دیگران عمل کنند. نظریه دلبستگی توضیح می‌دهد چگونه احساس امنیت یا ناامنی، روابط ما را شکل می‌دهد و ممکن است توضیح دهد چرا بعضی تمایل ندارند شریک خود را به اشتراک بگذارند.

کریس فریلی بیست سال است که در دانشگاه ایلینوی با پرسشنامه‌های آنلاین از پاسخ‌هندگان اطلاعات جمع‌آوری می‌کند. او اکنون یک بانک اطلاعاتی از رفتارهای مختلف حدود ۲۰۰ هزار نفر را شکل داده است که پژوهشگران از آن استفاده می‌کنند. ایمی مورس با استفاده از این داده‌ها دریافت که افراد چندهمسر، اضطراب و اجتناب کمتری از دیگران دارند. البته او می‌گوید این یک ربط متقابل است، شاید کسانی که بیشتر احساس امنیت می‌کنند و کمتر اضطراب دارند و چندان خجالتی نیستند، بیشتر جلب این سبک زندگی می‌شوند.

ارتباط و گفتگوی مناسب اساس چندهمسری توافقی است اما در زابطه تک‌همسری ممکن است در الویت نباشد

آنچه از بررسی ویژگی‌های روان‌شناختی کسانی که از چندهمسری توافقی لذت می‌برند ممکن است روشن شود این است که یک نفر نمی‌تواند نیازهای عاطفی آنها را برآورده کند. خانم بالتزارینی می‌گوید: "کسانی که روابط چندگانه دارند احتمالا نیازهای بیشتری دارند. ما دریافتیم افراد تک‌همسر از نظر نیاز به محبت و انگیزه جنسی متعادل هستند اما افراد چندهمسر این نیازها را در منتهی‌الیه طیف دارند و ممکن است همزمان هر دو نیاز را داشته باشند و تامین آنها فقط از یک شریک برایشان دشوار باشد. ممکن است شریک اصلی‌ای که مراقبت و رسیدگی می‌کند‌، نتواند به اندازه کافی سکسی باشد".

ایمی مورس می‌گوید متاسفانه برای تصویر کردن نمایه روان‌شناختی چندهمسری، داده‌ها بسیار کم هستند. او در تحقیقش هیچ ارتباطی بین سن، درآمد، مکان، تحصیلات، نژاد، قومیت، مذهب یا گرایش سیاسی با چندهمسری توافقی ندیده اما کسانی که خود را هم‌جنسگرا (زن و مرد) و دوجنس‌گرا می‌دانند به چندهمسری توافقی گرایش بیشتری دارند و این تنها ربطی بود که در این تحقیق یافت شد.

برای برخی دشوار است هم عواطف هم انگیزش جنسی را از یک نفر بگیرند

بدنامی

چندهمسری هنوز با بدنامی بی‌امانی در تمام ابعاد زندگی مواجه است. ایمی مورس می‌گوید افراد عادی فکر می‌کنند عشق افلاطونی یا عشق به خانواده را می‌توان به خیلی‌ها داد ولی به دلایلی عشق رمانتیک را نه: "ما بلدیم چطور همزمان با افراد بسیاری رابطه بسته داشتم اما باید فرض کنیم که عشق رمانتیک باید محدود به یک نفر باشد؟ چند نفر به شما نزدیک هستند؟ وای، چقدر نفرت انگیز که این همه آدم به تو نزدیک هستند، خیلی مسخره است".

توقع‌های ما از شریکمان بیش از اندازه است، ما امیدواریم که آنها بتوانند تمام عمر راهنما و دوست و محرم‌مان باشند. ایمی مورس می‌گوید: "مجبور نیستیم همه را از یک نفر بگیریم".

شاید بهتر باشد این همه نیازمان را بین چند نفر تقسیم کنیم.

پنج شنبه 6 خرداد 1400برچسب:,

|

آرزو

آرزو می کنم، آرزوهايت در یک قدمی تو‌‌ ايستادہ باشد 
 
تا با یک  پلک بر هم زدن در آغوششان بگیری.
 
آرزو می کنم عشق در بهترین زمان ممکن به سراغت بیاید و زیباترین خوشی های دنیا را زندگی کنی. 
 
آرزو می کنم هیچ وقت درمانده و مستاصل خیابان های شهر را قدم نزنی و مردمک چشمانت از شادی برق بزند نه از اشک و غم.
 
روز بهاریتـون زیبـا

پنج شنبه 6 خرداد 1400برچسب:,

|

هوا سرد است

هوا سرد است و امّیدی به تابستانِ فردا نیست
چه خورشیدی؟ چه گرمایی؟ نه جانم این خبرها نیست
 
دماوندی که سر تا پا چهل سال است یخ بسته
اگر آتش بگیرد هم، حریفِ ﻏﻮﻝِ سرما نیست
 
زمستان است و بورانی ، که سوزش خانمانسوز است
بجنبيد خلق الناس ، که ایران رو به ویرانیست
 
شعارِ انقلابِ ما ؛ رفاه و عدل و ایمان بود
رفاه و عدل و ایمانی که سهمِ خانه ی ما نیست
 
نه آرامش ، نه آسایش ، نه نانی مانده در سفره
نه ایمانی به جا مانده، نه آب و برق مجانیست!
 
دیارِ کوورش و رستم، پُر از یک مشتِ معتاد است
اگر هم بابکی مانده، نه خرّمدین که زنجانیست!
 
عدالت نیست آقا جان ، مگر کوری؟ نمی بینی...؟
که دزدِ خانه آزاد است ، و صاحبخانه زندانیست؟
 
چه اسلامی؟ چه ایمانی؟  جنابِ شیخ باور کن!
مسلمانی نه در ریش ، و نه داغِ رویِ پیشانیست
 
دلت پیشِ خدا باشد، سرت در دیگِ بیت المال!؟
قضاوت با خودت، امّا کجای این مسلمانیست؟
 
خودم ناگفته میدانم؛ جسارت کرده ام ، امّا...
بپاخيزيد خلق الناس، شرایط سخت، بحرانیست
 

چهار شنبه 5 خرداد 1400برچسب:,

|

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن

منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
 
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
 
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
 
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست
به دست مردم چشم از رخ تو گل چیدن
 
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
 
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه
کشش چو نبود از آن سو چه سود کوشیدن
 
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس
که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
 
ز خط یار بیاموز مهر با رخ خوب
که گرد عارض خوبان خوش است گردیدن
 
مبوس جز لب ساقی و جام می حافظ
که دست زهد فروشان خطاست بوسیدن

سه شنبه 4 خرداد 1400برچسب:,

|

احترام به آرا و خواست مردم

استاد شهید مطهری:
 «بسیاری از مسائل اجتماعی است که اگر سرپرست‌های اجتماع، افراد بشر را هدایت و سرپرستی نکنند، گمراه می‌شوند.
اگر هم بخواهند ولو با حسن نیت به بهانه اینکه: «مردم قابل و لایق نیستند و خودشان نمی فهمند»، آزادی را از آن‌ها بگیرند، این مردم تا ابد بی‌لیاقت باقی می‌مانند و از لحاظ اجتماعی رشد نمی‌کنند.
اصلاً باید آزادشان گذاشت تا فکر کنند، تلاش کنند ... و بعد به صورت ملتی در بیاید که رشد اجتماعی دارد. رشدش به این است که آزادش بگذاریم و او در آن آزادی ابتدا اشتباه هم بکند. صد بار هم اگر اشتباه بکند باز باید آزاد باشد.

سه شنبه 4 خرداد 1400برچسب:,

|

باز شب آمد و شد اول بیداری ها

باز شب آمد و شد اول بیداریها
من و سودای دل و فکر گرفتاریها
 
شب خیالات و همه روز، تکاپوی حیات
خسته شد جان و تنم زین همه تکراریها
 
در میان دو عدم، این دو قدم راه چه بود؟
که کشیدیم درین مرحله بس خواریها
 
دلخوشی‌ها چو سرابم سوی خود بُرد، ولیک
حیف از آن کوشش وُ طی کردن دشواریها
 
نوجوانی بهوس رفت و از آن بر جا ماند
تنگی سینه و کم خوابی و بیماریها
 
سرگذشتی گُنه آلود و، حیاتی مغشوش
خاطراتی سیه از ضبط خطا کاریها
 
کور سوئی نَزَد آخر به حیاتِ ابدی،
شمع جانم، که فدا شد به وفاداریها!
 
باستانی پاریزی

سه شنبه 4 خرداد 1400برچسب:,

|